کلنگی که خرقه‌ی گدایان بر تن و لنگ حمام بر دوش و جام اسپند و گل‌پر به دستش بود، دندان به دندان می‌خواید و همی زیر لب می‌ژکید. پسر کلنگ‌ترش را فراخواند و با او چنین ماجرا می‌کرد که توی الدنگ هیچ نمی‌کنی و تا لنگ ظهر در خوابی و مرا به وقت نصیحت اطوار بپرانی. چند یاسین به گوش تو خوانم که اسپند گرداندن و شیشه‌ی ماشین پاک کردن و آوازخواندن تعلم کن تا تو هم سکه‌ای به کف آری و لختی زندگانی را فهم کنی. اگر از من هیچ به گوش نگیری و سر نافرمانی با من قرار کنی، به خدای احد و واحد تو را در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریگ‌شور شده‌ی آنان بیاموزی و به دانشگاه اندر شوی و با کارشناسان ارشد بیکار و دکتران بی‌مایه تیله، هم‌نشین گردی و تا زنده باشی، در جستجوی کار بمانی و اندر مذلت و ادبار و فلاکت و سرکوفت اهالی پارتی‌داران زندگی گذرانی و یک جو از مال دنیا حاصل نکنی!

پی‌نوشت:

1- با درود بر روح بلند بزرگ‌مرد، خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی معروف به "عبید زاکانی" و کسب اجازت از ایشان

2- به روزگاری رسیده‌ام که تعداد کسانی که متن را "کپی" می‌نمایند بیش از تعداد کسانی رسیده است که متن را "پی‌ست" می‌نمایند. برای اهل خرد در این پی‌نوشت نشانه‌هایی است!!

  • بازدید : ۸۹۴
۱۱ موافق

تعداد نظرات این پست ۱۴ است ...

۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۲۳
تقصیر شما نیست
تمام واقعیت هاى جامعه ما تلخ است
مثل همین یکى
اصولا تنها ضرب المثلى که تو این مملکت هنوز به قوت خود باقى است همین است که میگوید: حقیقت تلخ است

+ یک روزى چند ماه پیش، کل وبلاگتان را کلنگ که نه، شخم زدم و حظ فراوان بردم و یک تشکر خشک و خالى هم نکردم
حالا هم تشکر میکنم و هم دعا میکنم کاپى کنندگان به ظار محترم به راه راست هدایت شوند ان شاءالله تعالى :))

نیلوفر خانم گرامی، از محبت و دل‌گرمی‌های پیاپی شما بسیار سپاس گزارم.
امیدوار هستم که روزگاری شاد و خوب و سعادتمند به همراه شما و تمامی هم وطنان عزیز باشد. سلامت و تندرست باشید و عاقبت به خیر.
البته پی نوشت را محض خاطر خنده نوشتم اما انگاری شما جزو خردمندان هستید :))
۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۴۳
سلام
واقعا همینطوره که میفرمایید :|
امیدوارم این طور نباشد !! :))
۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۵۲
هههععیییییی.....:(
سرکوفت اهالی پارتی دار.
هههعععییییی....:(
خب پارتی دارند دیگر. پارتی سر خود هم دنیا نیامدیم ای خدا !!
۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۲۴
فایده نداره!ب قول خودت یاسینه تو گوش مسئولین!!
والا ما به همان یاسینش هم قانع هستیم. اگر گوشی در کار باشد!!!
۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۳۲
دردِ ارشد بودن و بیکار بودن یک سو دردِ بالارفتنِ شعور و فهم به واسطه ی تحصیل و تنگ آمدنِ محیط جامعه از سویی دیگرِ...خفه کننده است واقعا!
بی سوادی گاهی نعمت است!!
+نکند مستقیم میرود زیر چاپ :/
برود زیر چاپ بهتر است یا بگذارم همین گوشه کلنگستان بپوسد؟!
۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۳۴
چاره ای نیست طبق معمول میسوزیم و میسازیم
شما را نمی دانم ولی دوستان کلنگ کارشان از سوخت و ساز گذشته و به مرحله رقص و آواز رسیده اند تا بلکه سکه ای به کف آرند و به غفلت نخورند!!!
۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۵۷
از ماست که بر ماست
واقعا این جمله بسیار عمیق تر از آن چیزیست که به نظر می رسد. گل گفتید. :)
۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۰۵

روزی که دانشگاه قبول شدم فکر کردم درهای سعادت به روم باز شده!!!! 

اما زهی خیال باطل !!!!! 

و جالب اینجا ست که نگران کم شدن جمعیت کشور هم هستیم!!!! 


بله جمعیت هست اما کم است. !!
بنده به خودم که باشد می گویم چین را هدف بگیریم شاید یک تکانی به این مملکت دادیم! دست کم توی یک چیز اول شویم! ها؟ تا نظر مسوولان چه باشد؟ :))
۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۲۲
به همین خاطر بود که عطای ارشد و دکترا را به لقایش بخشیدیم، شاید عبرتی شویم برای آیندگان اما متاسفانه مستعدان عبرت گیری مشغول خواندن مقاله های بیهوده هستند.
کاش ما هم می بخشیدیم! یک فرقون می خواست و یک بیل و یک کلنگ که همان موقع هم آن ها را داشتیم!
۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۲۳
:)
تشکر از حضور شما
۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۳۷
سلام
بعد از 2 ماه دوری از بیان برگشتم
خیلی خوشحال میشم بازهم نظرات شمارو ببینم ...
ارادتمند شما ... کافه بلاگ
راستی راجع به مطلب شما عرض کنم کپی پیست کردن هم میتونه برای انسان و ادبیات مفید باشه اما چطورش و باید شما پیدا کنی ... ممنون از مطلب ... :)
تشکر از حضور شما. بله بنده خود از کاپی کننده های بزرگ متون هستم :)))
۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۱۵
جای تاسفه واقعا که همینایی که گفتید واقعیت این روزای جامعمونه 
به امید روزی که خودمون بسازیمش:)
تمنا خانم به امید همان روز. اما گمان می کنم آن روز هر روز ماست. همین حالا. همین لحظه ای که می گذرد.
پاینده باشید تمانا خانم گرامی.
۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۴۱
دیپلم داشته باشی با پارتی، بهترین سمت شغلی نصیبت میشه اما دکترای بدون پارتی، درامدش از سبزی فروش کمتره:/
همیشه ب همکارم میگم جامعه ب علافا هم احتیاج داره بچه ت رو مدرسه نفرست:)))
طفلی بچه ی همکارتان :))
۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۸:۴۴
خخخخ ؛ به نظر من مشکل از دانشگاه نیست ، مشکل از دانشجویی ما و استادی ماست :)))
طرف دکترا گرفته ، هنوز به اندازه کارشناسی سواد عملی نداره سواد کار کردن نداره ، خوب معلومه بیکار میمونه :/
و جمله دو عجب جمله پند آموزی بود :))) ، ما از جرگه کپی کنندگان نیستم ، ما از جرگه خوانندگانیم :))
مشکل؟ دانشگاه؟ سواد؟ مگه میشه؟ مگه داریم؟ :)