الان اوایل بامداد است و من باز خوابم نمیبرد. سر جدتان شما درست بخوابید، آخر چه معنی دارد آدم شبها را تا دم دمای بیرون زدن آفتاب بیدار بماند و در حالی که نصف فردایش بر باد رفته از خواب بیدار شود؟ آخر این هم شد خانه زندگی؟
خونخوارم، پس چاقم
به هر ترتیب، هنوز تابستان نیامده، حشره جماعت دارند برای خودشان وسط خانهی ما شلنگ تخته میاندازند. من نمیدانم با این وضعی که اینها خون میمکند اگر اندازه گاو خلق میشدند، تکلیف نسل بشر چه میشد؟ با این حال فکر میکنم قبل از وجود انواع استکبار، مردم توسط همین حشره جماعت قلع وقمع شوند. البته اگر به دلایل مقاومتی زودتر منقرض نشویم! دوباره از نان لواش رسیدم به مربای بهلیمو.
آخرین دستاورد دانشمندان نانوایی
گفتم نان لواش، یاد آخرین دستاورد نانوای محلهیمان افتادم، نان لواش ایشان هم کمکم دارد روند تکنولوژی کاغذ آ،چهارهای چینی را طی میکند که روز به روز سبکتر و نازکتر میشوند. هزارم بزنم به تخته، در هیچ چی پیشرفت نداشته بودیم، در این فقره داریم با سرعت نور حرکت میکنیم، تا چند سال بعد اندازه نان لواشها به اندازه یکی از پفهای نان لواشهای امروزی میرسد. به جای نان لواش هم اسمش را میگذارند "نانو لواش"،
آزمایشهای موشکی پوشکی!
این رهبر کرهشمالی هم در کودکی پاره آجر به مخش خورده است، یا این که از کودکی، همیشه"پوشک" را با "موشک" قاطی میکرده. یا این که به جای "پوشک" به ماتحت ایشان "موشک" میبستهاند. بعد هم فتیلهاش را روشن میکردند و د برو که رفتی. آخر این چه دلبستگیای است ایشان به موشک و آزمایش موشکی دارند، من نمیدانم؟! بدبختی موشکهایشان هنوز بالا نرفته کمانه میکند، میخورد به در و دیوار و دک و دهان خودشان، بعد در اخبار سراسری خودشان یک طوری خبر پخش میکنند، که انگاری از "پیونگیانگ" موشک زدهاند وسط سیاره "نپتون" را ترکاندهاند. پس چی؟ فکر کردهاید مثل رسانههای داخلی ما هستند که هی برای همدیگر خط و نشان و نقاشی و شکلک بکشند؟ نه عزیز من، آنجا آقای "کیم" یک پخ بنمایند، کل "پیونگ" "یانگ" و "پیونگ" "اولد" با هم برایش بندری میرقصند. بابا، شوخی نیست که، طرف در حد "جومونگ" آنجاست. تازه کلی غشی و ضعفی هم دارد برای خودش.
آهای آقای آمریکا، حالا شما هی بیانیه بده و پول ایران را بتپان توی حلقت، جهانخوار، مقواخوار، استکبارخوار، زمینخوار، دریاخوار، بیا برو جلوی این آقای "کیم" را بگیر اگر خیلی مردی، برو دستت را فرو کن داخل دهان و دندان عاملین اصلی حادثه "یازده سپتامبر". یه مشت کاغذ پاره پوره و قرض و قوله داشتیم، همش چشمت دنبال آنها بود. الان بر و بچههای آمریکا ناراحت میشوند، "ساری گایز"، اینجا رسم است که صد و پنجاه تا که به نعل زدیم، یکی هم باید به میخ بزنیم. البته اگر دوباره به نعل نخورد!
ماکانی (ماکارونی) داشتیم، قاشق نداشتیم
صحبت از اسناد قرضه ایران شد که امریکا آنها را برای خودش بالا کشید، به یاد اقتصاد مقاومتی افتادم. مردم از بس ریاضت کشیدهاند کمکم دارند برای خودشان یک پا مرتاض یا عارف میشوند. برای نمونه همین جناب "شمسالدینمحمدبنعلیبنملکداد تبریزی" مدت بسیاری را به ریاضت و سیر و سفر گذارند. دست آخر هم شد "شمس تبریزی"، با این اوضاع اقتصادی من فقط میتوانم ریاضتش را بکشم، سیر و سفر را شما جبران نمایید. بس که اوضاع اقتصاد مقاومتی است. چی؟ مگر الان چه مرگش است؟
هیچی، فقط "مقاومتدانمان" دارد پاره میشود، شما را نمیدانم، بنده همینجا از "برجام" و "زیرجام" و "رویجام" و "درونجام" و آنجای دیگر "جام" هم که چون به خلوت میرود، آن کار دیگر میکند هم، حمایت خود را اعلام میفرمایم.
این اسم اسناد قرضه آدم را به یاد قرض و بدهی و سفته و چک برگشتی و اجاره مسکن و قسط وام خودروی پراید با سود بیست واندی درصد و هزار جور کوفت و بدبختی میاندازد. همان بهتر که اسنادش را برداشتند برای خودشان.
حالا خوبی ماجرا اینجاست که همین میشود یک عامل ورزش ملی و باعث کاهش وزن و فشار و قند و چربی خون میشود. ضمن این که مساله پاسکاری و "تیم ورک" که خیلی هم آقای "کیروش" روی آن تاکید داشتند، تقویت میگردد. به این صورت که مسوول مربوطه این توپ را شوت مینماید در زمین دولت قبلی و آنها هم شوت میکنند توی زمین دولت فعلی و خلاصه این که شوتبالی میشود که از بازی "برزیل و آلمان" هم بیشتر دیدنی میشود.
از طرفی هم از این به بعد باید به جای خوردن نانو لواش، خودم بنشینم وسط قابلمه خالی و ضرب بگیرم و در حالی که "میم" دارد قابلمه را میچرخاند، بزنم زیر آواز و بگویم: "ماکانی داشتیم، قاشق نداشتیم و ..." اقتصاد بود داشتیم ما؟ خدا؟
آب آنجا، نان آنجا، افشای اسناد هم آنجا، کجا بهتر از آنجا؟
بهشت مالیاتی دنیا، عزیز جان دوستداران ثروت نامشروع در دنیا، تکه خاکی به نام پاناما، تا یادم نرفته بگویم من از بچگی اسم "پاناما" و "باهاما" و "یاماها" و "یوکوهاما" را با یکدیگر اشتباه میگرفتم. مثل همینهایی که همیشه بین "ابوالفضل پورعرب" و "فریبرز عربنیا" دنبال "جمشید هاشمپور" و ""فرامرز قریبیان" میگشتند. یک بازیکن فوتبال هم داشت در تیم ملی عربستان اگر اشتباه نکنم، اسمش یک چیزی توی مایههای "نواف التمیاط" بود، وقتی جناب "جواد خیابانی" ایشان را نام میبردند، من همیشه فکر میکردم ایشان میگویند: نهفته میآد، هر چه میگشتم ببینم کدام انسان وارستهای نهفته میآید، هیچ موفق نمیگشتمی!
ابری با احتمال بارش میوههای قاچاقاق
چه شده؟ همیشه که آدمها قاچاقی از مرز رد نمیشوند، مثل برادر "ستایش"، یک وقتهایی هم میوهها میخواهند قاچاقی رد شوند. یک جوری عنوان این قسمت را مطالعه مینمایید انگاری برایتان تازگی دارد. عجبها، این همه شب و روز در اخبار میگویند میوه قاچاق رسید، میوه قاچاق آمد، پس برای چه کسی میگویند؟
شیوه شناسایی گشت نامحسوس ارشاد
پس از برخورد با عوامل نامحسوس هر چه سریعتر فرار را بر قرار ترجیح دهید، اگر هیچ اتفاقی برای شما رخ نداد، پس درست حدس زده بودهاید اما اگر تیری، موشکی، آر پی جی هفتی به سمت شما شلیک شد، همانا که شما از زیانکاران خواهید بود!
پینوشت:
1- آدمیزاد به امید زنده است. امیدتان را از دست ندهید. هیچ وقت.
2- از گفتگو درباره مسایل هشتکدار میپرهیزیم، همین هشتکها در طول زمان خشتکها دریده است!
3- "شمسالدینمحمدبنعلیبنملکداد تبریزی" مشهور به "شمس تبریزی"، اگر یک مقدار دیگر اسم و فامیلش را کش میداد میرسید به جدهی بزرگش، حضرت آدم. یاد اسم "عنصرالمعالی کیکاووسبن اسکندربن قابوسبن وشمگیربن زیار " افتادم. این قدیمیها فقط سه تا "تایم اوت" وسط حضور غیاب در مکتبخانه میگرفتند بندگان خدا. به گمانم "شمس" برای همین قیل و قال را ول کرد و رفت به دنبال عشق و حال.
4- با اجازه از روح جناب "شمس تبریزی":
پادشاهی را پسری بود، مودب و بلند همت. پادشاه از غیرت، مرد فیلمساز رستم صفتی بجست، او را قرین و رفیق این پسر کرد تا شب و روز او را فیلم نمودی و سلحشوری و بازیگری میآموختی. این برادر، بیست سال شب و روز با این پسر میگفت سیرت بازیگران و فیلم برهمیگرفتندی. بعد بیست سال که پادشاه خواست که بیاید فیلم جشن تولد دوران کودکی فرزند خویش را ببیند، همانا در فیلم مردی را غریبه یافت. مرد فیلمساز را پرسید که این شخص کیست؟ فیلمساز از غایت عجز مقتعهای کرد دستار را، مرد غریبه را صدا کرد و گفت: این شخص که میبینی، چه بسیار باشد در کادر هر دوربینی، از فیلمهای تولد دوران کودکی، تا فیلمهای مجالس ختم و عروسی، کسی نباشد ایشان به جز مهران رجبی!!
- بازدید : ۳۱۹
تعداد نظرات این پست ۳ است ...
والا ما خیلی می خواهیم نعل را بچسبیم اما این میخ است که به ما چسبیده و ول کن ماجرا نیست. :))