قبل تو همیشه میگفتم هی با خودم تهش چی؟ تو مثل یه سیاره اومدی دور دلم گشتی.
بله، حاج حسن رفت و مشهدی ابراهیم آمد. همه چیز شفاف شد. طوری که میانه تاریکی شب هم، ما در خانه لامپ را روشن نمیکنیم. چی؟ چون همه جا روشن و شفاف است؟ نه آقا جان، از بس که بدهکاریم، بس که کفگیرمان به ته دیگ خورده است. شما چقدر سادهاید، با این قیمت برنج و گوشت و مرغ و ماهی و روغن، ما به کل استفاده از دیگ را کنار گذاشتهایم. امیدمان به یک ماهیتابهی کج و معوج رویی جهیزیه مادرم بود که دور تا دورش سیاه بود و وسطش یک چالهی براق نقرهای رنگ داشت و روزی دو تا فرآوردهی مرغی داخلش نیمرو مینمودیم. این جا طبع شعریام گل کرده دوباره:
...
آه ای همدم هر شب من
ای زیبا روی خورشید فام
ای دوست و رفیق دیرینهام
هیچ میدانی من و تو شکل همدیگریم؟
تو خود نمیدانی
از وقتی تو را دیدم
هر روز قیافهام به تو شبیهتر میشود
اما هزار افسوس
هزار افسوس که تو هم مرا ترک میکنی
دلم برایت تنگ میشود
اما برو
برو و پشت سرت را هم نگاه نکن
گوشت و مرغ و ماهی و برنج که رفتند
تو هم برو تخممرغ، فقط برو (تا آن روی کلنگم بالا نیامده گورت را گم کن) - just leave
من میمانم و یک نان لواش خالی و ادامه میدهم، تا دهان استکبار را سرویس کنم.
...
همینه که هست. شعر نبود که نبود، مگر من حافظ شیرازیام؟ یا استاد سخن جناب سعدی هستم؟ داداشم، آبجی گلم، یک چهارتا کلیک کن روی تبلیغات، یک چهار تا خواننده بردار بیار. خب زندگی خرج دارد. دست کم دو تا نقطه بنویس توی کامنتها و الکی شلوغش کن. آن وقت شاید، کمتر چرت نوشتم. تازه قول نمیدهم!
...
پینوشت:
1- خوبه تو رو دارم، نون لواش!
- بازدید : ۶۰
تعداد نظرات این پست ۲ است ...
آیییی نفسسسسس کششششش...
خوب شلوغش کردم؟!
کدوم تبلیغات رو کلیک کنیم؟!
+ بعد از چند دقیقه گشتن دیدم اون آخر بنر گذاشتی، خب کلنگ مومن، کی میره این همه راه تا اونجا.. من تازه اولین باره که میبینم تبلیغ رو.