من بین غذاهای ایرانی عاشق فسنجان هستم. فسنجان برای همکارهای غیرایرانی من رنگ جذابی ندارد. حتی برخی از آن‌ها با تردید به عنوان یک وعده غذایی به آن نگاه می‌کنند. یا به عنوان نمونه، می‌گویند قرمه‌سبزی مزه صابون می‌دهد. به حق چیزهای ندیده!!

حالا انگار خودشان چه غذاهایی می‌لمبانند. سال‌ها قبل یک همکار هندی داشتم، روزی یک بار، یک بطری حاوی مایع زرد رنگ و بدبویی را می‌نوشید. حالا شاید رنگش جذاب بود اما به چی قسم که با ادرار گاو فرق چندانی نداشت. من به شخصه حاضر بودم فسنجانم قهوه‌ای باشد اما از همکار هندی‌ام به من نوشیدنی تعارف نشود. هر چند، این‌ها چیزی به اسم تعارف نداشتند و ندارند. یک بار هم یک دسری آورد، گفت بیا ک..ر بخور. شانس آورد که اول به ظرف غذایش اشاره کرد وگرنه به دلیل سو تفاهم همان جا فی المجلس زیرشلواری‌اش را می‌کشیدم روی سرش و کار به جاهای باریک می‌کشید. البته من بعد برایش توضیح دادم اسم این غذا در فارسی به چه چیز مهیبی اشاره دارد اما همچنان احساس می‌کنم، او خودش از قبل می‌دانست. خلاصه دلم هیچ وقت با دلش صاف نشد. غذاهای کره‌ای‌ها و ژاپنی‌ها و اروپایی‌ها برایم قابل تحمل‌تر بود. این هندی هر روز یک بوی بدی از ظرف غذایش می‌آمد. در حدی که انگار کسی در آن به قتل رسیده بود.

 

چی شد که این‌ها را گفتم. داشتم فکر می‌کردم اگر من از اول در هند یا چین به دنیا می‌آمدم آیا باز هم فسنجان غذای محبوبم بود؟ یا به یک ساندویچ مک‌دونالد چسکی با دو پر خیار شیرین چیپس شده یا غذایی مانند مارلین ماهی خام می‌گفتم ناهار. یعنی الان همکارهای خارجی‌ام دارند توی وبلاگشان می‌نویسند یک مرد ایرانی کچل چاق هست که هر ماه یک بار برای ناهار گ.....ه می‌خورد؟!

 

پی‌نوشت:

 

1- یک دوست گیلانی داشتم، برای بهتر شدن رنگ فسنجان، حسب دستور پخت مادر مادربزرگ مادرش، هر چه ابزار آلات آهنی در محوطه پیدا می‌شد، هنگام جا افتادن فسنجان به آن اضافه می‌کرد. خودش می‌گفت مادربزرگش از میخ و قند شکن گرفته تا انبر را مجاز می‌دانست!

 

2- یک دوست مازندرانی داشتم، می‌گفت که از اجدادشان سینه به سینه نقل است که باید با رب انار بسیار غلیظ و سیاه رنگ فسنجان را تیره کرد. با آن وضعیتی که او از ترشی رب انارشان می‌گفت، فکر کنم در نهایت چیزی شبیه به هیپوکلریک اسید تحویل می‌گرفتند.

 

3- کاش مغز گردو مثلا سبز بود یا قرمز، حتی آبی!

 

4- چند روز پیش، امام جمعه مشهد گفته: باید مراقب باشیم کشور و اقتصادمان را با مذاکره شرطی نکنیم، در برجام این کار شد و ضربه سختی خوردیم، می‌گفتیم فلان جا آب نداریم، می‌گفتند آب می‌خواهید باید برجام درست شود، می‌گفتیم برق نداریم، می‌گفتند باید برجام درست شود. خواستم بگویم حاج آقا، خب بعد که آن‌ها از برجام خارج شدند، مگر آب و برق درست شد؟ یعنی من خلاصه متوجه نشدم مشکل داشتن برجام بود یا نداشتم برجام!

 

5- تا حالا دقت نکرده بودم، خریدن اسلحه در آمریکای جهان خوار آسان‌تر از تهیه دارو بدون نسخه است! نمی‌دانم چه ربطی داشت.

 

6- امروز یکی داشت می‌گفت تازه کم کم دارم می‌فهمم اقتصاد مال خ...ر است یعنی چی. شما بعد حدود نیم قرن ببین اقتصاد کشور در دستان چه گروهی است؟ یعنی ساده‌تر از این نمی‌شد توضیح داد.

 

7- یک زمانی معنویات ما را یک کسانی گویا برده بودند. پرسشم این است که آیا الان معنویات ما را بعد از مذاکره جدید، پس خواهند داد یا خیر؟

 

  • بازدید : ۵۷
۲ موافق