رییس جمهور "روحانی"، که منتخب شورای نگهبان است و تایید خلق خدا، هنوز رییس جمهور بعدی آمریکا انتخاب نشده فرمودهاند: "شنبه و یک شنبه آینده روز پیروزی ملت ایران است". البته این اولین بار نیست که ایشان به جمعه، شنبه یا یکشنبه حواله میدهند، و به احتمال زیاد آخرین بار هم نخواهد بود.
پینوشت:
1- هنوز نوبت حواله دادن ملت به روزهای دوشنبه، سهشنبه، چهارشنبه و پنجشنبه فرا نرسیده است. البته یک سری حواله صد روز، صد روز هم بود، که از لحظهی بعد از انتخاب ایشان، به صورت کامل به دست فراموشی سپرده شد.
2- بله، جناب "پرزیدنت"، کاین ره که تو میروی به ترکستان است.
3- حریرچی: کل کشور در وضعیت قرمز کرونایی است. هفته پیش خانوادهام رفته بودند داروخانه، فقط برای ماسک، یک بسته ده تایی ماسک پزشکی خریدند بیست هزار تومان، پرسیدم چرا N95 بدون فیلتر نخریدید، مادرم گفت، هر یکی را میگفت، هشتاد و پنج هزار تومان، البته چند مدل دیگر هم داشت که شبیه به N95 بود اما با قیمت حدود سی هزار تومانی. حالا من نمیدانم، N95 هشتاد و پنج تومانی با N95 سی هزار تومانی چه تفاوت محافظتی دارد، اما قیمتش را میدانم که به بودجه ما نمیخورد! آن هم برای هر روز، سه عدد ماسک برای سه نفر آن هم در طول کل روز.
یک آماری در این لینک دیدم که برایم جالب بود. البته طبق آمار موجود در این لینک تعداد 15436 تن عوامل ناظر بر انتخابات در کرج بودند. بر اساس آمار موجود در اینترنت هم تعداد یک میلیون و هفتصد و پنجاه و یک هزار تن، واجدین شرایط برای شرکت در انتخابات کرج وجود داشتند.
این هم یک نقل قول از ایرنا: "غفور قاسم پور روز شنبه در گفت و گو با ایرنا افزود: در مجموع ۳۹ هزار و ۶۵۰ آرا صحیح از ۴۱ هزار و۵۹۶ رای ماخوذه داشتیم . وی ادامه داد: از این تعداد رای ماخوذه علیرضا عباسی با کسب ۲۷ هزار و ۱۰ رای به مجلس شورای اسلامی راه یافت ."
یعنی از 39650 رای 15436 رای خود عوامل اجرایی بودند. بقیه مردمی که رفتند رای درست (صحیح) بدهند، میشود 24214 تن. درصد مشارکت مابقی مردم هم میشود 1.38 درصد. یعنی از هر 100 تن در کرج فقط 1.38 تن رای دادند. این چه جور نماینده ملتی است؟ ایشان در نهایت احترام نماینده حدود دو درصد مردمی است که آزادانه رای دادهاند نه به علت حضور نظارتی پای صندوق. حالا اگر همه آنها را هم حساب کنیم میشود، 2.26 درصد.
فرض کنید در سال 1400 ده درصد از مردم برای ریاست جمهوری رای بدهند. اصلا کسی هم اعتراض نکند. و همینطور تا سالهای بعد مشارکت در هر انتخاباتی کمتر و کمتر شود. اصلا نوع حکومت هر چه میخواهد بماند. اسمش هر چه که دوست دارند، همان باشد. تا وقتی بخشی از مردم جامعه اهمیتی برایش قایل نباشند، یک جای کارش میلنگد، هر چه این درصد بیاهمیت بودن در بین ملتش بیشتر شود، لنگیدن کار آن حکومت هم بیشتر خواهد بود. حالا شما اسمش را بگذار بهترین نوع حکومتی دنیا. هی از ذاتش تعریف کن.
---
در این لینک نوشته: "عزیزالله شهبازی در گفتوگو با خبرنگار تسنیم در کرج با قدردانی از حضور پرشور مردم در حوزه انتخابیه کرج، فردیس، اشتهارد و آسارا در انتخابات دور دوم مجلس یازدهم اظهار داشت: مرحله دوم انتخابات مجلس شورای اسلامی با حضور پرشور مردم حوزه انتخابیه کرج برگزار شد."
---
پس، زینپس، پرشور میشود دو درصد!
سلام. شب و روز شما به خیر. هی جوانی چه زود میگذری. یاد چند سال پیش افتادم، دختردایی شیرین زبان سه یا چهار سالهام به خانهی ما آمده بود و من که خیلی وقت ندیده بودمش، کلی ذوق کرده بودم. خیلی از سوال پرسیدن از خردسالان بین سه تا پنج سال خوشم میآید. بیشتر از جوابهایشان که کلی بانمک است و مهمتر این که راستگویی در آن به صورت تمام آشکار است. تلویزیون روشن بود و در حال پخش تکرار یک قسمت از یک سریال ترکی بود. جالب این که با آن سنش کمش، اسمهای شخصیتهای سریال را بلد بود. به گمانم چون هر شب مادرش مینشست پای سریالهای ترکی، او هم ناخواسته همه را تماشا میکرد.
بازیگر اول مرد سریال را نشانش دادم و پرسیدم: "این بازیگر قشنگتر است یا من؟" به تلویزیون اشاره کرد و خیلی شیرین و بانمک گفت: "اون". خب، خدایی بخواهیم حساب کنیم "کیوانچ تاتلیتوغ" قیافهاش و هیکلش و کلا همه چیز ظاهریاش اگر 95 از 100 باشد، من در حد 23.75 هستم. بازیگر بعد را نشانش دادم و گفتم: "خب، این چطور، این قشنگتر هستش یا من؟" دوباره با دست تلویزیون را نشان داد و گفت: "اون". خیلی خب، راست میگوید، هر چه باشد "بورا گولسوی" هم از 100 حدود 70 را میآورد. گشتم و گشتم تا "رضا کجااوغلو" را دیدم، گفتم: "این قشنگتر هستش یا من؟"، این دفعه دیگر خیلی بیحوصله گفت: "اون دیگه".
من که شکست عشقی عمیقی خورده بودم برای راستی آزمایی پرسشها، محفظ تلویزیون را نشانش دادم و گفتم: "حالا اگه گفتی من قشنگترم یا محافظ تلویزیون"، انگشتان کوچکش را جمع کرد و مرا نشان داد گفت: "تو"! یعنی از همان وقت چنان روحیاتم به صورت عمیق جر و پاره شده که هنوز هم هنرپیشه ببینم، روحم مچاله میشود.
پینوشت:
1- از وقتی فهمیدم در ایران هم، در هر صد روز به مردم یک گزارش داده میشود و همه چیز طبق پیشبینیها پیش میرود، بسیار نگرانتر شدم. چون تنها چیزی که در ایران به صورت کامل طبق پیشبینیها جلو میرود، روند نزولی قدرت اقتصادی ایرانیها میباشد.
2- خواستم بگویم، بلایی که دولتها با وعده و وعید به ملت ایران دادند و هیچگاه اجرایش نکردند، هیچ دشمنی در این چند دهه بر سر مردم ایران نیاورده است.
3- یکی دوستانش کل لواسان را به نامش میکنند، یکی دوستانش ماشین و خانه میلیاردی برایش میخرند. پدرم و مادرم همیشه از بچگی میگفتند تو عرضه دوست پیدا کردن نداری.
4- خودرو، برنج، حبوبات، کره، گوشت، ماکارونی، مسکن، .... هر چه گران شود، میگویند مردم نخرند. پرسشی دارم: "مردم نخرند، آیا تولید کننده حاضر است تا چند سال بدون مشتری کالای مصرفی تولید کند و روز به روز بیشتر ضرر کند؟" این که میگویند نخرید، برای هنگامیست که کالایی از ارزش ذاتی خودش بیشتر قیمت گذاری شود، شما اگر خودرویی تولید کنید که صد میلیون هزینه بردارد و بفروشید نود میلیون تومان، از آن هم طرف هم بگویید فلانی، خودرو خریداری نفرما. خب کارخانه که نمیتواند گران کند، مشتری هم که نمیتواند بخرد، پس هزینههای جاری آن شرکت را چه کسی باید در این چند مدت تامین نماید؟ شما به این مصیبت، کاهش هر روز و هر ساعت واحد پول ملی ایران را هم که اضافه کنید، میشود قوز بالا قوز.
5- سال گرد مادربزرگم، اقوام هر جعبه کوچک خرما "پیارم" را تهیه نمودند حدود نود هزار تومان. ما هیچ، اما برای کارگری که روزی 150 هزار تومان یا کمتر دستمزد میگیرد، چه فکری باید کرد؟ به نظرم، با این حال و اوضاع، رفتگان باید فاتحهی ما به اصطلاح زندهها را بخوانند و نه ما فاتحهای برای آنها!
من از دیروز که از سر خاک مادربزرگم برگشتیم، تو خبر خوندم که قرار شده، مدرسهها از شنبه باز بشه. خیلی خسته بودم و دیشب زودتر خوابیدم. صبح با صدای آهنگی که از بلندگوی مدرسه پخش شد، بیدار شدم، بعد از نیم ساعت آهنگ که با صدای بلندی هم پخش میشد، دیدم که بچهها به همراهی والدینشون میرن تو مدرسه و بعد از نهایت چند دقیقه با والدینشون بر میگردن خونه.
مدیر مدرسه هم بعد از یک ساعت دوباره مدرسه رو تعطیل کرد و همه رفتند خونشون. جالب اینجاست که همون بچههایی که با مخالفت خانوادههاشون رفتن خونه، وقتی دیدند مدرسه تعطیل شده، بعد از ظهر برگشتند و تو حیاط مدرسه با هم چند ساعت فوتبال بازی کردند!
حالا من موندم، وقت بازی فوتبال، کووید 19 انتقال پیدا نمیکنه؟ یا این که سر کلاس، بیشتر از هنگام بازی فوتبال ویروس رد و بدل میشه؟
+++
1- آخه چه کسی گفته مدارس باید اول صبح که هنوز دانش آموزها هم نیومدن، با صدای بلند تو بلندگو آهنگ پخش کنه؟
2- دولت شش هفت ماه هست که به همه معلمها حقوق میده اونم بدون بازگشایی مدارس، من امروز یک تماس از یک دوست قدیمی داشتم که تا پارسال تو عسلویه کارگر بود، میگفت از وقت شیوع کرونا، بعد از عید امسال، تعدیلشون کردند و هنوز حقوق چهار پنج ماه آخرشون رو از پارسال به صورت کامل پرداخت نکردند.
3- همون دوستم از پارسال قصد کرده که یه خونه برای خودش تو روستای خودشون بسازه، ازم خواست که یه نگاهی بندازم به نقشه خونش که تقریبا چند میلیون تومن براش پول داده(رشته تحصیلی و شغلیم لو رفت!)، باورم نمیشد، که یه کسی به اسم شغلی مهندس معمار یا عمران، تو استان اونها، از 120 مترمربع فضایی که تو نقشه کشیده شده بود، تو زمینی به مساحت چهارصد مترمربع، یه خونه درآورده باشه با یک خواب! اونم برای دوست فلک زدهی من که دو تا دختر هم داره. جسارت نباشه، بدون تشبیه به شما، من خودم رو کاملا بی سواد میدونم. اما تو این 10 سال سابقه کاری خودم، تا حالا ندیده بودم که 120 مترمربع تو هر طبقه این طور پرت بره. باورم نمیشد که فقط پنج قسمت سقف باید برای پنج تا داکت جداگانه سوراخ میشد. پرسشی که دارم این هستش که به چه قیمتی مدرک دانشگاهی میدن دست ملت؟ بهتر نیست دال اول کلمه دانشگاه رو بردارند و اون رو به ا...شگاه تغییر بدن؟
4- همکارای من تو شهری مثل تهران دارند از 70 مترمربع دو خوابه درمیارن، یعنی یه جستجوی انگلیسی ساده تو گوگل براتون کلی الگوی معماری آماده میاره، این قدر هم سخت نیست به خدا!
آوردهاند که از فواید نداشتن شعور مسافرت به استان مازندران هست، وقتی که وضعیت آن به لحاظ شیوع کووید 19 بحرانیتر از سایر استانهاست. بدین گونه، تعداد بسیاری از هموطنان (بخوانید دشمنان) شمالی، به ویژه مازندرانی خود را کشته و خیالمان راحت میشود.
+
چند روز پیش پدر هم کلاسی خواهرم که پزشک بود، در بیمارستان ساری درگذشت. خدایش بیامرزد. آن چه که مشخص است، خانواده آن مرحوم یا سایر خانوادههایی مانند آنها، هرگز خیانت هموطنان (با)شعور و دولتمردان (با)عرضه خود را فراموش نخواهند کرد.
++
هر چه بیشتر میگذرد، بیشتر متوجه میشوم که انسانیت در ایران سالهاست که دفن شده.
در ابتدا در چند فیلم دیدم که ماموران به مردم یک منطقه خارج از شهر حمله میکنند تا آنها را از زمینهای بنیاد عریض و طویل "مستضعفان" بیرون کند. بعد در خبرهای خبرگزاریهای داخلی، تکذیب این موضوع را نیز خواندم. مانند اینجا.
حالا پرسشی که مطرح میشود این است: وظیفه "بنیاد مستضعفان" چیست؟ برای پاسخ به چند نمونه اشاره میکنم.
وظیفه یک شرکت بزرگ مانند "سیب" یا همان Apple فرنگی و آمریکایی و مستکبر و جهانخوار تولید چیز میز است. از گوشی هوشمند گرفته تا رایانه و مانند آنها. وظیفه شرکت بیناموس و گران قیمت و ضعیفکش "بنز" تولید خودرو و قطعات آن و پیشرفت فناوریهای مشابه آن میباشد.
خب، با این چنین نمونههایی، به این نتیجه میرسیم که وظیفه "بنیاد مستضعفان" نیز تولید انواع و اقسام "مستضعف" است. چه راهی بهتر از این که از مناطق پرت و پلا که حتی در تقسیمات کشوری به عنوان روستا هم شناخته نمیشوند شروع کنیم و خانههای آنها را روی سرشان خراب نماییم.
بله داشتم میگفتم، از کوتاهی و بی عرضگی مردم آن بخش پرت و پلا است که آنها با گذشت بیش از سی سال حتی جزو تقسیمات کشوری هم نیامدهاند. پس به یاری پروردگار با تانک هم که شده از روی خانههایشان رد خواهیم شد. تا دشمنان ما بفهمند، ما با کسی شوخی نداریم. اجنبی که هیچ، جماعت خودی هم همینطور.
والسلام و علیکم و الرحمه و البرکاته!
غلامقلی: آخر این چه بخت بد و روزگار تلخ کامی بود که ما دچار آن شدیم؟ چه کنیم با این همه مشکل و هزینه؟
تحریمهای بینالمللی: چی شده؟ هنوز کسی داخل سرزمین ایران نفس میکشد؟ میبینم که هنوز نتوانستم امیدتان را به صورت کامل از بیخ و بن از بین ببرم.
کووید نوزده: همیشه کار تیمی بیشتر از انفرادی موثر بوده و هست. "تحریم" جان، شما به وسع خودت خوب تلاش کردی، باقی را به من بسپار.
دلار آمریکا: نه داداش، بیماری خشک و خالی و تحریم صنایع که جواب نمیدهد. اگر به هر زور و زحمتی که بود دارو وارد کردند چه؟ قیمت داروی واراداتی را باید آن قدر بالا ببریم که طرف "کلیه" و "دست سمت راستش" را هم که فروخت، نتواند دارو بخرد. این کار، فقط کار خودم هست.
بورس ایران: زکی خیال باطل، پس من چه کاره هستم اینجا؟ خودم چنان جشنواره حبابی بسازم که وقت ترکیدن آن،هر نوبت، نصف مملکت یکجا، با دیدن کاهش ارزش داراییهایشان مستقیم راهی آن دنیا شوند.
اختلاس سیستماتیک: اینها رو باش، پس تو این نیم قرن ما غاز میچروندیم؟ هر چه که هست اندک تلاش من و کسانیست که در سیستم من هستند. شما چه میگویید این وسط؟ راست میگویند که شهر که بی کلانتر شد، غورباقه هم هفتکش میشود.
مدیران بهاری و تدبیر و امیدی: دست خوش، ما نبودیم کدام یک از شما اصلا بود؟ رو نیست که، سنگ "تراورتن" است. خیلی ببخشید "غلامقلی" جان، شاید ما نباید از این تریبون این را اعلام کنیم، اما اگر کسی اعتقاد ندارد جمع کند و از ایران برود. برود آنجایی که آن رفاه و آن مدل زندگی وجود دارد. اگر هم نمیتواند، برود بمیرد.
---
سرخط رسانههای داخلی: "علیرغم کارشکنیهای فراوان، ایران و ایرانی هنوز منقرض نشدهاند و این نشانه یک هرج و مرج نهادینه در میان مردم است. حتما برای انقراض هم باید زور بالای سرتان باشد؟؟؟"
+++
سازمان اوقاف: در سندی که همین الان به دستمان رسید، یک چهارم از سمت راست سیاره مریخ و سه پنجم سطح زیر کشت کل کهکشان راه شیری نیز وقف شده است. از الان گفتیم که فردا مثل وقف دماوند آقایان از تعجب شاخ روی سرشان در نیاید!
داشتم خبرها را مرور میکردم که رسیدم به این خبر در مورد یک آقایی. حالا کلی شوخی و جدی مردم پیامهای خود را زیر خبر نوشتهاند، که من کاری با آنها ندارم. همان طور که در عکس توی خبر مشخص است، برای من این عجیب است که ما در کشورمان ایران یک جایی داریم به اسم "سناد امر به معروف و نهی از منکر" و آن یک جایی یک پستی دارد به نام "معاون اجتماعی و مطالبه گری".
بعد میگویند دولت اشتغال ایجاد نمیکند. خدایی کدام کشور از این جور سازمانها و پستها دارد. خدا را شکر ما برای مطالبه گری معاون داریم. خدایا شکرت که این را به ما دادی. تا کور شود چشم حسود و بخیل!!!
وقتی سکه تمام امروز ده میلیون تومان را رد کرد، هزار تومانی خودش از توی جیبم پا شد، چمدانش را بست، قهر کرد و رفت. هر چقدر صدایش کردم، بر نگشت که نگشت. عشقم برگرد، من و تو ارزشمون تو این مملکت قد همه!
+++
ما داخل دستشویی یک بوگیر داریم، اگر میگذاشتیم در پست ریاست دولت، الان وضع مملکت بهتر بود، چون دست کم هیچ کاری ازش برنمیآمد.
یک روزی، روزگاری، جناب ریاست جمهوری آقای "حسن روحانی" پشت تریبون بلند فرمودند" با دم شیر بازی نکنید، پشیمان میشید"، دیروز یک خبر در یک خبرگزاری خواندم که به نقل از ایشان نوشته بودند: "روحانی: ستمگری به اسم آمریکا هر روز ما را تحت تحریم و فشار قرار میدهد".
قشنگ مشخص است که آنها پشیمان هستند. از شدت پشیمانی، دارند از روی بیچارگی و درماندگی منفجر میشوند.
+++
یک جای دیگر خواندم که یک آقای دکتری گفته طبق پژوهشهایشان تا کنون 18 میلیون ایرانی کووید 19 گرفتهاند. یاد دوران سربازی خودم افتادم. اوایل آموزشی هفته اول دی ماه در ارتفاعات آنقدر سرد بود که نصف بیشتر گروهان ما و باقی گروهانها به آنفلانزای سختی دچار شده بودند. هفته اول من از همه فراری بودم تا این که شب خوابیدم، صبح پا شدم، دیدم به چنان آنفلانزایی دچار شدم که در کل عمرم به یاد نداشتم. از آن به بعد، مابقی گروهان داشتند از من فرار میکردند. حالا شده حکایت ایران، ما که میترسیدیم از بقیه دنیا با کرونا نیایند ایران، از این به بعد و با تدبیر مسوولان، کسی جرات ندارد حضور فیزیکی در ایران داشته باشد!
+++
آنقدر صدا و سیما اهنگ سریال "بازی تاج و تخت" را توی کلیپهایش پخش کرده، وقتی میخواهم قسمت بعدی سریال را ببینم، یاد دستآوردهای خودکفایی در جهاد کشاورزی و تولید و افتخار ملی میافتم.
+++
جهش تولید فقط آنجایی که در زمینهی اشتغال زایی قرار بود سالی نهصد هزار شغل ایجاد شود. البته که دولت برای کاهش تعداد بسیاری از بیکاران، کووید 19 را وارد کرد، ارزش پول ملی را بسیاری کاهش داد و ... تا به این سان، بسیاری از مردم بیکار را، راهی آن دنیا فرماید و از جمعیت بیکاران کنونی بکاهد. متشکریم دولت!