یک هایکو:

------

شاه رفت

و کم کم در طول سالیان درازی به جایش

سلطان ارز،

سلطان سکه،

سلطان قیر،

و حالا از همه تازه‌تر

سلطان خودرو،

آمده‌اند

و چه بسا

سایر سلطان‌های در دست احداث نیز

روزی خواهند آمد

و روزی هم خواهند رفت

فقط این وسط قیمت اجناس مصرفی ملت است که دیگر هیچ وقت به قبل برنمی‌گردد.!!!

------

پی‌نوشت:

1- این نوشته هیچ معنای خاصی ندارد پس از آن سو برداشت نفرمایید.

2- لازم به یادآوری است که سلطان بیکاری نسل دهه شصت می‌باشد.

3- سلطان دماغ هم به صورت مشترک می‌رسد به "مهران رجبی" و آقای "جهانگیری" در دولت "حسن روحانی".

4- سلطان ویروس‌ها هم فقط کووید نوزده

5- عنوان سلطان ماسک و دستکش هم می‌رسد به گوینده خبر "ماسکش"

6- هر جور حساب کنید "ماسکش" به تنهایی برنده بهترین فحش دوران کوید نوزده می‌باشد.

7- دلم تنگ شده برای لمس اشیا ناشناس در سطح شهر و روستا!

8- از سلطان اینترنت میخواهم اینقدر سرعت اینترنت مرا دستکاری نفرماید.

9- از سلطان کاغذ، سلطان قند و شکر، سلطان حبوبات، سلطان رب گوجه و سایر سلطان‌های در دست احداث خواهش دارم تا هر چه سریع‌تر خودشان را به دادگاه حسابرسی از سلاطین معرفی نمایند.

توی این مملکت، یعنی ایران، سال هاست که ارزش پول ملی در حال کاهش هست. یه کم قلمبه‌ سلمبه‌تر بخوام بگم، قیمت کالا و خدمات در ایران سال به سال، گاهی ماه به ماه و گاهی روز به روز و گاهی ساعت به ساعت در حال ورم کردن است.

تورم، گل واژه ای که حالا به لطف بعضی‌ها، عموم ملت ایران دست کم یک بار اون رو شنیدن یا به کار بردن. بله، این طوری هست که بعد از چهل سال تولید خودروی چهل سال پیش، به جای بالا بردن فناوری همون خودرو، چه در امکانات رفاهی و چه در تجهیزات ایمنی، سال به سال با کاهش قطعات و کیفیت خدمات، سعی در پسرفت مستقیم به سمت قهقرا داشته و مهمتر این که همان خودروی پسرفته‌ی بدون ایمنی را گران‌تر به مردم می‌دهیم.

تا همین چند وقت پیش به این صورت بالا بود که نوشتم، از دیروز بنا بر این شده که همین روند بالا را با قرعه کشی به مردم بدهند. آن هم در صورتی که نصف کل بهای خودرو را یک هفته یا بیشتر باید به حساب خودروساز واریز کنند. فرض کنید شخصی به نام "کلنگ" بخواهد یک فروند خودروی "آفتابه پلاستیکی" خریداری کند. دوباره فرض کنید بنا به شانس کلنگی‌اش تا دوازده ماه، اسمش در هیچ کدام از دوره ها بیرون نیاید و به قولی برنده (!!!) نشود، یعنی سال بعد با همان مقدار پول که در داد و ستد با خودرو ساز بود و عملا قابل سرمایه گذاری نبود، مواجه است اما با کلی ارزش ریالی کمتر، می‌پرسید چرا؟ خب به همان دلیل نوشته شده در بند نخستین این یادداشت.

---

حالا یک عده می‌آیند و می‌گویند کار، کار انگلیس است، یا آمریکا یا اسمش را نبر!

نخست، مگر ما در خودرو خودکفا نبودیم؟!

دوم، فرض که خودکفا نبودیم و بعد از حل مشکل های فراوان از جمله کندن کوه و هزار تا کار مثبت دیگر، همه‌اش ده درصد وابسته مانده بودیم و چهل سال، زمان کمی برای خودکفایی صد در صدی بود. خب، یکی بیاید و تضمین بدهد که فرض، تا 50 سال آینده ما در همین ده درصد خودکفا خواهیم شد. البته برای وعده دادن همیشه مسوول هست!

سوم، ................ خاله بازی نیست. (خودتان ...... را با کلمه مناسب و دلخواه پر کنید)

هر چی نوشته بودم پرید، چون ذخیره نکرده بودم و برق یهو رفت، کل خاطره رفتن به مسافرت پارسالمون رو باید از نو بنویسم، دیگه حوصلشو نداشتم، گفتم به جاش چند تا بند کوتاه بنویسم دست کم عقده ای از دنیا نرم.

---

خیلی کوتاه از این چند مدت:

---

از دیدگاه رسمی کشورم، بزرگترین دیکتاتور و ظالم در دنیا، کسی نیست جز آمریکا، حالا شما برو وسط اتوبان همت، یهو داد بزن مرگ بر دیکتاتور، اول میان خودت رو کت بسته می‌برن!

---

یادم می‌آید یک بار رفته بودیم مسافرت، تا سه روز داشتم ماکارونی می‌خوردم، آن هم چون کسی آن را نمی‌خورد، می‌گفتند بخور، ما که می‌خواهیم بریزیم دور، چه فرقی می‌کند، تو بخور. حالا حساب کن، ماکارونی‌اش نه رنگ داشت، نه مزه داشت، نه حتی بو داشت، اصلا ماده نداشت، یه تاقار ماکارونی خام بود که فقط در آب جوش پخته بودند!

---

سیل، زلزله، سقوط هواپیما، قیمت بنزین و نفت و دلار و یورو، الان هم که کرونا، خود خدا شاهد هستش که اگه بعدش هر چه زودتر رستاخیز رو برپا نکنه، باید به آگاهی شما عزیزان برسونم که مملکت ما "ایران" در مرحله قبل از نهایی حذف میشه و به فینال نمی‌رسه. به گمونم به احتمال زیاد از آسیا کره شمالی صعود کنه و از اروپا آلمان.

---

شنیدید لابد، ایران خیلی وقت پیش دستگاه کرونایاب ساخته و آزمایشش هم کرده. اما حیف که به خاطر تحریم ها هیچ کشوری نمیتونه اونا رو از ما بخره و خودش رو نجات بده.

---

چی کار میکنن این آمریکایی ها؟ قسطی ماشین میدن به ملت که همه ماشین دار بشن و کره زمین رو آلوده تر کنند. اون هم فول آپشن؟ باید بیان از ایرانی ها یاد بگیرن، هر کی تو ایران ماشین میخواد باید یه مختصر پولی بده و یه ثبتنامی هم بکنه تا بعد از قرعه کشی اگه اسمش دراومد، بقیه پولش رو واریز کنه، بعد دو سال بشینه تا ماشینش بیاد. بعد که اومد تا یک سال هم بهش سند نمیدن. خدا وکیلی ما چه جوری محیط زیست رو حفظ میکنیم اونا چطور دارن داغونش میکنن.

----

بعد از حمله اشتباه به هواپیمای اشتباهی، در اثر یک اشتباه دیگر، یک ناوچه به یک ناوچه دیگر شلیک اشتباه کرده. "خدا همشون رو بیامرزه"، خدایا خودت کمکمون کن. این طوری که پیش بره، دیگه چیزی از ما باقی نمی‌مونه.

---

رییس جمهور عزیز جناب "روحانی" چند وقت پیش ناز فرموده بودند و از احتمال رفتن و قهر کردنشان گفته بودند. نمی‌دانم کدام شیر پاک خورده‌ای از آن وسط مسط های مجلس داد زد: "سمیه نرو، اگه بری جات خالیه"

سال ها پیش من در پرشین بلاگ اولی(این دامنه آی آر نبود) اسم وبلاگم بود پارسینه، زد و پرشین بلاگ دامنه اش هک شد و ما چند وقت سماق می مکیدیم. دوباره زد و دست بر قضا یک بابایی رفت یک سایتی راه انداخت با همین اسم، آمدند گفتند تو همانی؟ گفتم نه، گفتن پس چرا اسمت همانه، ما عوض کردیم بالای سر در آن خراب شده کوفتیم، طنز و منز، یک چند وقتی اوضاع آرام بود تا دیدیم که این دفعه یکی آمد، به جای پرشین بلاگ رمز ورود بنده را تغییر داد و من را هک کرد! بعد هم تمام نوشته هایم را پاک کرد! رفتیم بلاگفا، یک چند سالی آنجا بودیم با اسم آی طنز، داشتیم برای دل خودمان می بافتیم که یکی گفت داداش خیلی کارت زشته، یک وبسایتی زدن با همین اسم!!!!!!! فیلتر هم هست، حالا چون فیلتر شده شما باید اسمش را کپی کنی؟
من رو داری، دود قرمز (نداریم اصلا) از مخم بلند شد، گفتم تحفه آورده اند مگر، برگشتم پرشین بلاگ، اسمش را زدم "یادداشت های پسر همساده کلنگ" یا احتمالا "یادداشتهای کلنگ همساده پسر" و با خودم گفتم عمرا و ابدا که دیگر این اسم را نه هیچ کسی قبل تر داشته و نه بعد تر می گذارد و نخواهد گذاشت!
داشتیم همین فرمان می تاختیم که یکی آمد پرشین بلاگ و تم های من درآوردی آورد رویش و ما هم دیدیم که کل اسباب و اثاثمان را آب برداشته، دل و چشم و مغزمان از دیدن آن تم های عجیب و غریب داشت بالا می آمد که گفتیم چه کار کنیم، کدام گوری برویم، آمدیم اینجا را جستیم.
به بیان که آمدم اسمم همان بود،بعدتر که تک و توک کامنتی داشتم، یک گفت ای بابا اسم است یا اتوبوس دو طبقه، کامیون هیجده چرخ طولش از این کم تر است، گفتیم چشم، گذاشتیم کلنگ، و از آن وقت به بعد بنده کلنگ بودم. تا چند وقت بعد همه چیز عادی بود، بعد تر که شد، یک چند نفر آمدند گفتند که تو کلنگ بلاگفا بودی؟ گفتم نخیر، دیدیم کار دارد به جاهای باریک می کشد گفتیم به سبک این انگلیسی جماعت (که همیشه کار، کار اونهاست!) بزنیم در گفتن و نوشیدن چای، که این هم مثل این که یکی دیگه از آب دراومد! طبق کامنت پست قبلی!!!!
دوستان، آشنایان (هر چند انگار دارم از فضای خالی بین سیاره ای سوال می پرسم ، چون تعداد خوانندگان این وبلاگ، رسیده به دو تن، یکی من و دیگری برادر پلیس فتای هم وطن!) پیشنهادات خود را برای تغییر نام بعدی آماده کنید. یعنی میخوام بدونم تو این دنیا یه اسم سالم باقی نذاشتین؟
خداییش کی اسمشو میزاره کلنگ!
حالا اون هیچی، آخه گفت با چای اون هم اینجور یه جور؟!!!!
البته من با فیلترشکن در آدرس بار زدم اما چیزی نیامد!
-------------
به نظر شما (همان فضای خالی که گفتم!) اسمم را بگذارم دایره قلی، بازهم تکراریست؟!
بینهایت قلی چطور؟
آقا اصلا از بین این اسم ها یکی را انتخاب کنید. من کار ندارم یک نفر کامنت می گذارد یا صد نفر، تا ده روز بعد هر اسمی که بیشتر رای بیاورد اسمم را به همان تغییر می دهم اگر هم اصلا نظر نداشتم که اصلا بعید نیست، به صورت رندوم با برنامه نویسی یک عدد از بین آن ها انتخاب می کنم.
والسلام علیکم و بروید و خوش باشید و برکات بر تو!
 
اسامی کاندیداهای اسم وبلاگی که خیلی قبل "کلنگ" بود و حالا "گفت و چای" است:
1- دنبه قلی
2- کله قلی
3- قلی کله
4- قل قلی
5- قل قلا
6- ساجده قلی
7- ساجده قلا
8 - قلیدون
9- قل تپه
10- قل زاده
11- قل دان
12- دون قلی
13- قلیان
14- قلی با چای
15- قلی با نوشابه
16- قلی با ساندیس
17- ساندیس قلی
18- سی قلی
19- چل قلی
20- خر قلی
21- کل قلی
22- کم قلی
23- بز قلی
24- فس قلی
25- جر قلی
26- گاو قلی
27- قل داریان
28- آش قلی
29- قلی داغ
30- غلام قلی
 
البته با هر پیشنهاد دیگری هم که خودتان دارید موافقت می گردد (البته اگه کسی باشه؟!) حالا هر چی، این جور خل ندیده بودین خداییش. خودم با خودم می نویسم، حرف می زنم،

با نام و یاد خالق هستی، مردم سرزمین عزیزم، ایران، درود.  هر جا هستید پاینده و سلامت باشید. باید بگویم در شرایط کنونی که یک همه گیری کشنده در ایران و سایر کشورهای دنیا بروز کرده، تاسف خوردن کاری را درست نمی کند. وقتی ریاست یک جمهوری به صورت غیرمستقیم می گوید کاری از دست من و مثل من برنمیآید، بهتر نیست تا کار را به کسی بسپارد که داوطلب جمع و جور کردن کارهاست؟ دست کم شاید انسان دیگری بتواند تنها یک تن را بیشتر نجات دهد. من نمی فهمم این چه خودخواهی و چه نادانی بی انتهاییست که در دنیا پیشرفته ی امروزی کسی که می داند جایگاه نادرستی را اشغال کرده، از آن کناره گیری نمی کند؟ هر کسی می تواند در جایگاه کنونی خودش کمکی باشد برای کاهش همه گیری یک بیماری.

فرض کنید به صورت محال و بدون تشبیه، تا چند ماه دیگر هر چه دکتر و پرستار در بیمارستان ها هست با هم فوت کنند و بیشتر از نود درصد مردم سرزمینم ایران، مبتلا به این ویروس شوم گردند. آیا اگر بین یک تا هشت میلیون تلفات بدهیم که بیشتر آن را سالمندان، پزشکان و پرستاران تشکیل بدهند، آیا دولتمردان می توانند در صورت زنده بودن ادعا کنند که بهترن عملکردشان را نشان بقیه داده اند؟ اگر نمی دادند چه فرقی می کرد؟

پس چاره چیست؟ عقل می گوید چاره کار در افزایش دانایی و امر اجباری به رعایت نکاتیست که تا کنون جز وسواس یا چیزهایی از این دست نام بر آن نمی نهادند.

باید به مردم یاد داد که به صورت اجباری ماسک بر صورت بگذارند تا در صورت هر گونه سرفه از انتشار حداکثری ویروس جلوگیری کنند.

باید به مردم یاد داد هر چه بیشتر در اماکن عمومی از هم فاصله بگیرند به نفع همه است.

باید به مردم یاد داد در صورت فهم بیماری خود تا بازگشت کامل سلامتی و تایید عدم احتمال انتقال در قرنطینه شخصی باقی بمانند.

باید به مردم یاد داد تنها برای ضروریات بیرون رفت و با بیشترین فاصله از دیگران کارهای خود را پیگیری نمایند.

 

هر زمانی که مردم ما یاد بگیرند که به اجبار باید از هم دور باشند، فروشنده ها تماس دیگران را با اجناس خود به نزدیکی  صفر برساند، خریداران مواد خریداری شده را ضد عفونی کنند، مواد ضد عفونی به راحتی و با قیمت پایین تر از گذشته در اختیار مردم قرار بگیرد، برنامه ریزی در حمل و نقل توسط دستگاه های مربوط برای رعایت فاصله حداکثری برای رفاه مردم ایجاد شود. یارانه ای نقدی با ماهیت یارانه فاصله گذاری هوشمند به مردم پرداخت شود (جهت کمک هزینه خرید تجهیزات بهداشتی)، شاید بتوان گفت که کسی یک راه حلی به ما داده است. اما تا زمانی که این بدهیات به مردم دیکته نشود و به آن ها نرسد، تنها پشت تریبون رفتن و گفتن این که نمی توان بیش از این کاری کرد، دردی از کسی دوا نمی کند.

دو ماه از نخستین مرگ و میرهای این ویروس شوم می گذرد، برخی هنوز فقط صبح ها از خواب برمیخیزند تا شب فرا برسد. مدیریت جهادی شما را هم دیدیم، مدیر جهادگر. به عقیده نویسنده، کسی که کاری از دستش برمیآید اما آن را انجام نمی دهد، از یک فروشنده جز گرفته تا فلان مدیر رده بالا، به مانند کسی است که در کشتی نشسته و در حال سوراخ کردن کشتی است با این دلیل که این مکان متعلق به خودم هست و به دیگری ارتباطی ندارد.

هم وطن سالم یا بیمار من، بیماری شما تنها به شما یا خانواده ات مربوط نمی شود، کوتاهی رییس جمهور این کشور همان قدر ضربه به دیگران می زند که کوتاهی شما.

خواهش می کنم به یکدیگر رحم کنید.

در دوره شیوع بیماری ویروسی کویید نوزده در ابتدای سال 2020 میلادی در کشورم هستیم. در میان دیدگاه های مردم کشورم در یک خبرگزاری، که درباره ناتوانی دولت در کنترل انتشار ویروس کویید نوزده نوشته بودند به دیدگاهی برخورد کردم که برایم خنده دار بود و بسیار عجیب. این متن کامل آن دیدگاه است:

-------

"رضا" گفته:

-------

" لطفا به نحوی از ستاد بحران کشور و حوادث غیر مترقبه، نتیجه عقد قرارداد با روحانیون رو در خصوص کاهش بلایای طبیعی جویا شوید.
هر قراردادی حسن انجام کار یا عدم ایفای تعهدات دارد.
الان عدم ایفای تعهدات را چگونه باید اجرا کرد؟
ضمنا قرار بود روحانیون در بیمارستان ها حضور پیدا کنند تا تقویت روحی و روانی باشد.
امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست
فردا که بیایی به سراغم، دیگر چه سود "

-------

چون باورم نمی‌شد که چنین قراردادی عقد شده باشد آن را جستجو کردم و به این لینک با این عنوان رسیدم:

"امضای تفاهمنامه با حوزه علمیه برای کاهش بلایای طبیعی"

-------

مردم عزیز کشورم ایران، باید بنویسم اگر قرار بر این بود که مردم دنیا در مقابله با بلایای طبیعی در همه کشورها آموزش ببینند، بهتر این نبود که آن نوع خاص از آموزش را از اهل فن همان رشته دریافت می‌کردند؟! آخر این چه تفکریست که یک قشر خاص، از پس همه امور باید بر بیاید. خب اگر این طور است، دیگر چه نیاز به اقتصاد دان و پزشک و مهندس و علوم پایه بود؟

در پایان پرسشی دارم، از همه کسانی که این جمله را می خوانند عاجزانه تقاضا دارم تا برداشت خود را از این جمله بنویسند. این جمله:

" .. از حوزه علمیه برای به کارگیری نقش معنویت در کاهش بلایای طبیعی استفاده خواهیم کرد ...."

-------

 

 

وزیر راه گفته کرونا با پروازهای چین نیومده. داشتم با خودم فکر می کردم پس چه جوری اومده؟

الف- با اتوبوس اومده

ب- با تاکسی اومده

پ- با اسنپ یا اوبر اومده

ت- پیاده زمینی راه افتاده و چهل پنجاه روز تو راه بوده تا برسه

---

وزیر بهداشت گفته من نمیدونم اونایی که ماسک هزار تومنی رو ده هزار تومن میدن به مردم کی هستن؟

الف- اونها مردمی هستند که آمریکا اونها رو تربیت کرده

ب- اونها مردمی هستند که عامل صهیونیست ها هستند

پ- اونها مردمی هستند که همیشه در صحنه حاضر هستند

ت- اونها مردمی هستند که مردم نیستند

---

رییس جمهور گفته فساد و بی تدبیری چگونه باید در ایران ریشه کن شود؟

الف- آمریکا از صحنه روزگار محو شود

ب- اسراییل از صحنه روزگار محو شود

پ- کل غرب یکجا فرو بپاشد

د- شرق هم با غرب فرو بپاشد!

---

سخن گوی دولت گفته عکسی منتشر شده که مردم برای خرید ماسک در صفی طولانی ایستاده اند، برای حذف صف چه کار باید کرد؟

الف- روی ویروس ها کار فرهنگی انجام دهیم تا پخش نشوند

ب- روی چینی ها کار فرهنگی کنیم که مورچه خوار و خفاش و مانند آن ها را نخورند

پ- روی مورچه خوار و خفاش کار فرهنگی کنیم که دم دست آدمیزاد نباشند

ت- روی غذای ایرانی کار فرهنگی کنیم که برود چین بشود غذای چینی ها!

---

 

یک خبرگزاری مکش مرگ ما یک سرخط زده "سوال شما از رییس جمهور چیست؟". چون هیچ وقت دیدگاه‌های وزین اینجانب آنجا نشر نشده، پس من پرسشم را به جای آنجا، همینجا می‌پرسم:

پرسش: جناب رییس جمهور "روحانی"، ریاست جمهوریتان واقعا همین است یا دارید ادا در می‌آورید؟!

 

داشتم خبرها رو مرور می کردم که دیدم در چین حدود شصت میلیون نفر در قرنطینه قرار گرفتند. ترسیدم. شصت میلیون نفر خیلی زیاد هست برای قرنطینه. فکر کنید ما در ایران روی هم هشتاد میلیون نفر هستیم. البته اگه به دلایلی مثل بلایای طبیعی و غیرطبیعی زودتر از قرنطینه شدن زنده بمونیم و نمیریم!

این که استرالیا سوخت، در چین یک استان به ویروس کشنده آلوده شده، در یمن و عراق و سوریه و افغانستان و ونزویلا، وضعیت بد امنیتی وجود داره و ایران شرایط بدی به لحاظ اقتصادی داره. احساس می کنم ناامیدی رو میشه به وضوح در جامعه ایرانی دید. تو این وضعیت، دلم دور هم بودن رو مثل چند سال پیش با خانواده می خواد، مثل دور هم بودن دور سفره ی افطاری و بعدش یک شکم نیمه پر که آماده دیدن سریالی مثل "خانه به دوش" و دیدن این که "ماشاالله" قصه ما می تونه با معصومیت دخترهاش و بی شیله پیله بودن پسرش و قناعت همسرش و غیرت خودش یک زندگی خیلی معمولی تر از معمولی رو جلو ببره.

نمی دونم چرا هیچ حسی برای دادن جواب تلفن دوست های قدیمی که بهم زنگ میزنن رو ندارم. تازگی ها دم غروب زل می زنم به کنج آسمون آبی، به یه تیکه ابر سرد زمستونی و دوست دارم فقط نگاش کنم. بدون هیچ فکری توی سرم. فقط برای مدتی رها باشم از شر بدی های این دنیا.

کاش آدم ها بیشتر مهربان بودند.

کاش همه آقاهای مملکت ما "ماشاالله" بودند. کاش همه آقازادها، "علی" و "نرگس" و "سحر" بودند. کاش هیچ "اصلان" و آقای "بیات"ی وجود نداشت، کاش هیچ خواهری با خواهرش مثل "ناهید" و "نسرین" چشم و هم چشمی نداشت. کاش هیچ وقت هیچ کسی از سر حسرت، هیچ ماستی را توی قیمه ها نمی ریخت. کاش یک باغیرتی مثل صاحب تولیدی کفشی پیدا می‌شد و به "ماشاالله" و "احمد" کمک می کرد. این کاش ها می توانست واقعیت داشته باشد تنها و تنها اگر مردم جامعه من بیشتر از خودشون، به همدیگر اهمیت می دادند. چیزی که متاسفانه به هیچ نسلی آموزش داده نشد و همه منتظر بقیه شدند. بیایید از خودمون شروع کنیم. تا وقتی زنده ایم وقت داریم.

گاهی شاید برای شما هم اتفاق بیفتد، به ویژه اگر روزی رییس جمهور کشوری مثل ایران شدید. این که در پایان دوره ریاست جمهوریتان بفهمید یک جای کار دموکراسیتان می لنگد. دقیق همان طور که "هاشمی"، "خاتمی"، "احمدی نژاد" در انتهای دوره یشان یا پس از اتمام آن، نگاهی تیز بر روند جاری انتخابات بعد از خود داشته‌اند، حالا جناب "روحانی" هم همان نقدها را در سخن دارد. طوری که اینجا می‌گوید:

" ....

رییس‌جمهوری اظهارداشت: البته خداوند خالق ما هست و ما بر سرنوشت خودمان حاکم هستیم که آن هم امر خدا و دستور خداست. ما بر خود حاکمیت داریم و حاکمیت ملی را کسی نمی‌تواند نقض کند. البته انقلاب مشروطه از مسیر خود منحرف شد و استبدادگران مسلط شدند و بعد انتخابات تشریفات شد.

وی با بیان اینکه انتصابات بزرگترین خطر برای دموکراسی و برای حاکمیت ملی است روزی است که انتخابات تشریفات شود جای دیگری انتصاب فرمایند، بعد مردم پای صندوق بروند تشریفات انتخابات را انجام دهند. خدا نکند چنان روزی برای کشور ما پیش بیاید.

...."

---

چند پرسش پیش می‌آید، اما برای من مهم‌ترینش این است که چرا بین همه این عزیزان، همیشه وقتی کار رو به انتهاست، یاد زدن چنین حرف هایی می افتند؟ پرسش دوم این که مگر نه این که خود نتیجه‌ی دقیق همان انتصاباتی هستند که حالا منتقدش شده اند؟

این ها را ننوشتم که بگویم با این جور صحبت ها موافقم یا مخالف. تنها خواستم بگویم در چه کشور متناقض و پاردوکسیکالی روزها از پی روزها میگذرند و آدم ها از پی آدم ها می آیند و می روند و مردمی که فکر می کنند همه‌شان به نوعی نابغه‌ای هستند در فرهنگ و هوش و استعداد و علم که مانندش در کشور نیست و دارند حیف می‌شوند و وقتی پای صحبت تحصیل کرده‌هایش می نشینی می گویند فلان کاندیدای مجلس بهتر است، چون گفته بهمان مقدار بودجه آورده برای شهرمان خرج کرده اما هنوز نمی داند که از نماینده اش چه باید بخواهد یا وظیفه نماینده اش در مجلس چیست؟

آقا یا خانم نماینده یا مردم، برای مردم تاسف خوردن کار بیهوده ای است. کار دادن و ایجاد شغل هم کار بیهوده ایست. کمک کردن و لطف کردن هم کار  نادرستی است، تا وقتی که به آن ها آگاهی، سواد و فرهنگ درست رفتار کردن، درست زندگی کردن و درست اندیشیدن را آموزش نداده اید. تنها جمعیتی را به دور خود جمع کرده اید که به عدد تعداد آن‌ها خودتان را صاحب مشروعیت بدانید.