عقب ماندگی علمی و فناوری در عصر جدید می تونه یک کشور رو به همراه ملتش به درماندگی و فقر و فلاکت سوق بده. هفته پیش فرمانده یک کشور به دلیل بی کفایتی در کار عملیاتی که بخش بزرگی از اون ناشی از عقب ماندگی در فناوری هست توسط یک ابرقدرت به شهادت رسید. در مراسم تدفین ایشان به دلیل نبود رعایت مسایل ایمنی بیش از پنجاه نفر دیگه فوت شدند و به فاصله نه چندان زیاد بر اثر یک اشتباه یک هواپیمای مسافربری با کل سرنشینانش با ضدهوایی منهدم شدند. مهم نیست که تابعیت چه کشوری رو داشته باشی. وطن همیشه مثل مادر می مونه و همیشه قلبت برای وطنت باید بتپه. اگر این طور نباشه باید از خودت بپرسی که چه بلایی سرت اومده.
بس نیست این همه فلاکت؟ امکان داشت من یا تو هم تو اون پرواز باشیم. در عجب این موندم که اگر دشمن با من دشمنی دارد، هدفش همین است، خودی چرا با من دشمنی دارد. کجا هستند این خبرگزاری های داخلی که تا دیروز داشتند با جدیت تمام همه دنیا را متهم می کردند و افتادن هواپیما را صد در صد به از کار افتادن موتورش ربط داده می دادند؟ کسانی شبیه من در این سال ها به طور گسترده از مملکت خارج شده اند. تنها پرسشی که در فرودگاه می شود این است که، "این چیست که در چمدان یا کیف شماست و دارید با خودتان می برید؟" ای کاش می پرسیدند که ای آدم، ای انسان، تو چرا داری می روی؟
تو همه راز جهان
ریخته در چشم سیاهت …
بدرود فرمانده. بدرود
1- مشکل مورد نظر پیش از آغاز ریاست جمهوری "روحانی" وجود داشته است یا خیر؟
الف- بله: تقصیر "احمدی نژاد" است.
ب- خیر: تقصیر "ترامپ" است.
-----
2- مشکل مورد نظر سیاسی است یا اقتصادی؟
الف: سیاسی: تقصیر "احمدی نژاد" است.
ب: اقتصادی: تقصیر "ترامپ"، "بابک زنجانی" و سلطان "سکه" است.
-----
3- مشکل مورد نظر در مدت صد روز حل می شود یا خیر؟
الف: بله: در تخصص دولت ما هست که در صد روز حل شود.
ب- خیر: تقصیر "احمدی نژاد" است.
-----
4- مشکل با مذاکره حل می شود یا خیر؟
الف: بله: قطع به یقین با مذاکره حل خواهد شد.
ب- خیر: تقصیر "احمدی نژاد" است.
-----
پی نوشت:
1- «حسین مرعشی» عضو شورای مرکزی حزب اشرافی کارگزاران در مصاحبه با روزنامه شرق: نتیجه مدیریت انقلابی، فقر و بدبختی است.
یه خبرگزاری یه متن بلندبالایی گذاشته که اگه کمتر از نصف واجدین شرایط مردم ایران در دوره پیش رو برای انتخابات مجلس رای بدند، کلی بد میشه و مثل همیشه اونی که فقط به فکر منافع شخصیش هست میره مجلس!!!
چند تا پرسش برام پیش اومده. میپرسم:
1- اگر این تعداد که گفتن، در هر حوزه رای نده، چه جوری نماینده برنده میشه؟
2- اونی که رای میاره مگه نه این که، نه تنها این دوره و بلکه باقی همه دوره ها پیش از ورود به انتخابات توسط خودشون تایید صلاحیت میشده؟ پس اگه فقط به فکر خودش هست و صلاحیت نداره چرا تایید شده؟!
3- یعنی تا پیش از این دوره ملت رای ندادند که اون فرد بی لیاقت انتخاب شده؟
4- یا این هایی که رای میدن تا فرد بی لیاقت انتخاب بشه، جزو مردم نیستند؟
5- چه جور هستش که هر دوره بعد از رای گیری با قدرت تمام اعلام میشه که مجلس تشکیل شده و در راس امور هست و به جای این که مردم از برآیند کارکرد اون راضی باشند و به همین جهت در دوره بعدی رای بدند، باید بعد چهل و اندی سال، یک خبرنگار در یک مطلب سخیف با دلایلی شبیه به گل به خودی، سعی در جمع آوری مردم پای صندوق رای داشته باشه؟
6- فرض کنید کمتر از نصف واجدین شرایط برن و رای بدن، (پس سیاست های فعلی حکومتی رو یا قبول دارند یا در جهت اصلاحش قدم بر میدارند)، در این صورت چرا نگران کسانی هستند که شرکت نکرده (یعنی براشون مهم نیست) و جزو گروه بالا نیستند؟ چطور نویسنده اون متن به این نتیجه رسیده افراد دسته اول که دلسوز تر هستند کاندیدای بی لیاقت تر رو انتخاب می کنند؟!! و چرا به جای این که با عمل به این گروه دوم انگیزه داده بشه، همیشه سعی دارند دستوری یا تهدید آمیز برای شرکت در انتخابات مجبورشون کنند؟
-----
پی نوشت:
1- یک آمار از درصد مشارکت مردمی در انتخابات مجلس در دوره های مختلف در این چهل سال اخیر در اینترنت دیدم، برای شهر تهران بیشینه میزان مشارکت، چیزی حدود شصت درصد بوده و میشه میانگین ادوار رو نزدیک به پنجاه درصد در نظر گرفت. حدس من این هستش که این دوره در تهران زیر پنجاه درصد مشارکت خواهند داشت.
نقل شده که پس از فسخ قرارداد میان جناب آقای ویلموتس و فدراسیون فوتبال ایران، مرحوم فتحعلی شاه قاجار به خواب جناب آقای تاج ریاست فدراسیون فوتبال در سال 1398 آفتابی درآمدهاند و این گونه گفتند که:
جناب آقای تاج، دست مریزاد، به همین شعله آتش جهنم و شربت بهشتی سوگند، که با قراردادی که تو با ویلموتس بستی دیگر بد و بیراه همچنان گذشته در این دنیا بر ما وارد نمیشود و به سوی این لامپهای ال ای دی برزخ قسم که همه این بد و بیراه از حالا اینجا انبار شده و با تشریف فرمایی شما به روح پر فتوح شما هدیه خواهد گشت.
چونان که در ادامه نقل شده، جناب تاج از خواب پریده، تنبان خود را دریده و به سمت تلفن همراهش دویده، تا پیامک خداحافظی ویلموتس را دیده، به خود شاش*ده، سراسیمه و شلوار نپوشیده، با پیژامه به کوچه رمیده و هر که از خلق ورا دیده، در باب سلامتی ایشان دعای خیر فرمودندی.
----
پینوشت:
1- پرزیدنت "روحانی" پس از این واقعه، در فکر این است که برای برجام ها و ته جام های بعدی به جای "ح ف" از جناب آقای تاج دعوت به عمل بیاورد.
2- حفظ شود خانهی آن کس که وطنش را آباد کرد، ویران گردد آن نفس که خیر مردمان نخواهد و جاوید باد نیکی و مردانگی.
3- در ادامه نقل است که آقای محمدجواد ظریف به حرف آمده که تا چون تویی در بین ماست، این جایگاه بر ما روا نیست و حق است که ایشان به مقام وزارت امور خارجه نصب گردند. (اصول ناکافی، جلد 1400، صفحه 1398، خط آخر، چگونه می توان دشمن شاد شد)
در پی سخنان گهـــــ ربار جناب رییس جمهور "روحانی" در اینجا تصمیم گرفتم که به مدل ایشان پاره ای از سخنرانی گرانبهایم را در این پست برای شما بنگارم.
... الو یک دو ..یک دو سه... بله، داشتم میگفتم، رسانهها در این مدت که بنده خیلی کم کار بودم، مدام میگفتند که حالا چه شده که سر سیاه زمستان 98 این جناب "گفت و چای" فرط و فرط پست مینگارد در وبلاگش. چرا سال 95 خبری نبود؟ همین طور سالهای 96 و 97. این که ایشان به یک باره در سال 98 و در ظرف کمتر از یک هفته میزان متوسط ارسالیاش را بیش از سه برابر کند، اتفاقی است که روی خواننده اثر میگذارد. در پاسخ به سبک بعضیها باید بگویم که:
یکم- اینجانب در سال 95 میخواستم تعداد پستها را اصلاح (استدعا دارم به معنی اصلاح دقت کنید که به معنی افزایش نیست، بلکه درست کردن است) کنم که خود وبلاگ گفت و چای با آن مخالفت کرد! شاید بپرسید که وبلاگ گفت و چای که خود شما هستید؟! نخیر، بنده وبلاگ که نیستم، بنده در قدیم کلنگ بودم الان "گفت و چای" هستم!
دوم- در آبان 96 خواستیم تعداد پستها را اصلاح کنیم (دوباره استدعا دارم)، یک عده دیگر از نویسندگان وبلاگ گفتند فشارهای وارده به خوانندهها بالاست، باشد برای سال بعد. شاید بپرسید که این وبلاگ مگر چند نویسنده دارد؟ میخواهید چند تا داشته باشد؟ همین من یکی هستم دیگر!
سوم- در آبان 97 خواستیم اجرا کنیم، کمیسیون تشویق افزایش پست گفت حالا که پرزیدنت "ترامپ" زده زیر هر چه کاسه کوزه بوده نمیشود. دست نگه دارید. پرسش است دیگر، شاید بپرسید این کمیسیون کارش چیست؟ من میگویم کاری به اسمش نداشته باشید، همین که به ضرر خوانندهها تصمیم بگیرد، کارش را به درستی انجام داده است.
چهارم- در اردیبهشت 98 خواستیم اجرا کنیم، خبرگزاری خرمغزها دو روز قبل اعلام کرد، آن قدر دم درب هر پستی خواننده صف کشیده بود که سرور بیان ترکید، سرورهای پشتیبان که پشت ترافیک بینندهها جا ماندند، بنده از همان کرمانشاه (سفری به کرمانشاه داشتند گویا در آن زمان) دستور لغو آن را صادر کردم و گفتم کسی پستی نفرستد!
پنجم- آقا، خانم، ما دیدیم که هر ترفندی میزنیم، نمیشود. گفتیم، هر کسی خواست در یک روز تا سه برابر پست بفرسته، به من هم اعلام نکنه! این شد که من خودم از آبان 98 روزی سه تا پست اضافه مینوشتم و میفرستادم، بدون این که اون منم از این منم خبر داشته باشه. همچنین شخصیت چندگانهای داره، ذهن مریض من!
ششم- من که خودم اینو نوشتم گوزپیچ شدم، الان چشمهایم لوچ شده، مخم هم تاب برداشته، وای به حال شما خواننده با این گرانی پستها (ببخشید، درستش میکنم، با این اصلاح حاملهها، عذر میخوام، اصلاح حاملهای انرژی)
----
پینوشت:
1- اعصاب واسه آدم میمونه مگه، دو دقیقه اومدیم سخنرانی کنیم، مگه میزارن؟!
2- در حالی که دارم پشت تریبون فریاد میزنم: آِی مردم خواننده شریف وبلاگ، ما میخواهیم عزت ایرانی را به خودش برگردانیم، بعد از عزت هم میخواهیم غلام قلی را بهش برگردانیم، باقی آدمهای مهم را نیز کم کم به ملت غیور ایران برمیگردانیم، فعلا با این آقا عزت حال کنید تا بعد.
3- سوزن یک عدهای هم گیر کرده، ما غلط کردیم به "روحانی" رای دادیم، داداش، شما مالیاتت رو مثل همه بده و پول ملت رو بالا نکش، به هر غلطی خواستی رای بده،
4- بازیگر داریم سر یک پروژه سینمایی هفت هشت میلیارد تومن در میاره، اما چون جزو اقشار هنرمند محروم طبقه بندی میشه، مثل انتشاراتیها، مالیات نمیده، اون وقت میگن مملکت خرابه، خب کور شه هر کسی که آبادانی مملکتش رو نمیخواد. ( برخی از مسوولین ناگهان کور میشوند)
5- مگر تعداد پستها اصلاح شد، دستمزد خوانندهها زیاد نشد؟ الان یک کارگر خواننده ما یک میلیون و پانصدهزار چوغ مزد میگیرد. مگر همین چهل سال پیش ماهی صد تومان بیشتر میگرفت؟ آخر آدم چقدر نمک بخورد و نمکدان را شوت کند توی باغچه؟ عدهای اغتشاشگر که کاری جز اغتشاشیدن و شاشیدن بلد نیستند میگویند این طور نیست و شما نادرست میگویید. از ریاست محترم قوه قضا و اون غذا میخواهم که ضمن دستگیری اغتشاشگران، غذا هم بهشان ندهند تا شاشیدن هم از یاد آنها برود.
6- والسلام و علیکم و الرحمه ال... و برکاته!
.... "حسامالدین آشنا" در توییتی نوشت: «چراغ بنزینش روشن شده بود. گفت تمام شد؛ 10 لیتر زدم 30 تومن، ولی باهاش 26 هزار تومن کار کردم. جماعت زیادی از راه مسافرکشی با ماشین شخصی زندگی میکنند یا به کمک آن بهعنوان کار دوم، زندگیشان را اداره میکنند.»
----
شاید بعضیها بپرسند که ایشان کیست؟ ایشان در دولت دوازدهم به عنوان رییس مرکز بررسیهای استراتژیک و مشاور رییسجمهور جناب دکتر "روحانی" هستند. برای من پرسشی وجود دارد که چطور که ایشان پیش از گرانی به این امور ملت آگاهی نداشتند و پس از آن دلسوز حال ملت برآمدند؟ این بود که با خواندن این خبر و در نظر گرفتن هوش و ذکاوت سرشار جناب "آشنا" به یاد حکایتی از خواجه نظامالدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی افتادم که به شرح زیر است:
مردی در خم نگریست و صورت خویش در آن بدید. مادر را بخواند و گفت: در خمره دزدی نهان است! مادر فراز آمد و در خم نگریست و گفت: آری، فاحشهای نیز همراه دارد!
-------
پینوشت:
1- مگر توییتر فیلتر نیست مرد مسلمان؟ پس برای چه کسی توییت میزنی؟ تازه یک هفته که اینترنت هم قطع بود؟ لابد برای جمیع رانندگان شخصی در جمهوری اسلامی ونزویلا یا شاید هم برای جمهوری اسلامی کره شمالی!
2- حکایت آخر و عاقیبت وبلاگ نویسی چون "گفت و چای" بی شباهت به این حکایت نباید باشد. باشد که عقل در سرش افتد و زبان به دهان گیرد. این شما و این هم حکایت:
مردی ترسایی، مسلمان شد محتسب فرمود که او را ختنه کنند چون از این کار سرباز زد و خواست دین ترسایی پیشه کند گفتند که مرتد شده و بایستی سرش را برید هنگام مرگ از او پرسیدند که مسلمانی را چون یافتی گفت دینی عجیب است هرکس که به دین ایشان در آید سر ک*رش میبرند و چون بخواهد از دین ایشان خارج شود سر خودش میبرند.
من هم امروز فهمیدم که کلنگ هستم، در پی سخنان گهــــــ ـــر بار خود خودش که گفت: من هم روز جمعه فهمیدم بنزین سهمیهبندی شده است. کاش حسن صادق بود، یا محمدجواد بود و انگلیسی حرف میزد، یا محمود بود و برای خارجکیها زیر و رو میکشید. شاید هم باید آرزو کرد ای کاش منوچهر بود و یک نفر آن را در همان آفریقا از پستش برکنار میکرد. دست کم ای کاش غلامقلی بود که هیچ حرف نمیزد. این جوری مردم هم درد کمتری میکشیدند و زخم کمتری (دقت کنید، زخم کمتری) به نمکشان پاشیده میشد.
یک بار در یک پستی یک کلنگی سخنان گهـــــــ ـــر بار یکی دیگر را مینوشت و آرزو میکرد یکی دیگر بیاید که از آن بهتر باشد، آن رفت و این آمد که ای کاش تا ابد نمیآمد. یک جوری آمد که من دیگر کلنگ نیستم. من الان دستهی بیل هستم مردم. صبح که از خواب پا شدم فهمیدم، همان دستهی بیل هم نیستم که هیچ. مش حسن هم نیستم. من، گاو مش حسن هستم. آیا این درستتر نیست که بگویم، ما همه گاو مش حسن هستیم؟
---
پینوشت:
1- در این لحظه در حال شنیدن این متن زیبا با دکلمهای از زندهیاد خسرو شکیبایی هستم.
میدانم
حالا سالهاست که دیگر هیچ نامهای به مقصد نمیرسد
حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری
آن همه صبوری
من دیدم از همان سرِ صبحِ آسوده
هی بوی بال کبوتر ونایِ تازهی نعنای نورسیده میآید
پس بگو قرار بود که تو بیایی و ... من نمیدانستم!
دردت به جانِ بیقرارِ پُر گریهام
پس این همه سال و ماهِ ساکتِ من کجا بودی؟
حالا که آمدی
حرفِ ما بسیار،
وقتِ ما اندک،
آسمان هم که بارانیست ...!
....... : کبلایی، مکانیسم ماشه چیست؟
کبلایی: آه، پسرم، چرا این پرسش را میپرسی؟
....... : کبلایی، آخر اینجا نوشته اگر فعال شود همهی تحریمها برمیگردند.
کبلایی: تحریمها که اثری نداشتند. مگر نه این بود؟
....... : حالا چه کنیم، اگر از این به بعد اثر کنند چه؟
کبلایی: خب پس مردم باید بیشتر سختی تحمل کنند. چه بیشتریننشان و چه کمترینشان.
....... : کدام بیشترین و کدام کمترین کبلایی؟
کبلایی: بیشترین مردم که همان قشر کمدرآمد است و کمترین پولدار.
....... : این بیشترین کم درآمد اگر نتوانستند چه؟
کبلایی: مشکلی نیست، آن کمترین پولدار میماند. همین هم بس است.
....... : ما چه میشویم کبلایی. من و تو؟
کبلایی: غصه نخور پسرم، ما که خیلی وقت است به جرگه کمترین پولدار پیوستهایم.
....... : چطور کبلایی؟
کبلایی: خب یک پراید داریم که بالای پنجاه میلیون است و خانهیمان هم دست کم یک میلیارد و پانصد میلیون تومان است. تازه هر دو جفت کلیهیمان هم توی تنمان سالم است.
....... : پس آن بیشترین کم درآمد چه کسانی هستند؟
کبلایی: خب همانهایی که پیش از انتخابات فهرست داراییهایشان را اعلام کرده بودند و سر جمع بیست میلیون تومان توی حسابشان بود.
....... : کاش، آنها هم بیشتر داشتند.
کبلایی: کاش و ای کاش بیشتر داشتند و ای بیشتر کاش چشمشان سیر میشد.
....... : چشم مگر سیر میشود کبلایی؟
کبلایی: نه پسرم، بخواب. بخواب که فردا باید برویم با کمترین پولدار دنبال یک لقمه نان. بخواب!
حدود 18 روز قبل سطح دسترسی به اینترنت در کشور همسایه ما یعنی عراق به زیر 19 درصد کاهش پیدا کرد. همزمان با اعتراضات مردمی به شیوه های مدیریتی دولت در امور اقتصادی و سیاسی. (این لینک) یا چندی قبل در ونزویلا هنگام اعتراضات سرتاسری کلیه دسترسی ها به شبکه های اجتماعی به کل قطع شد.
به فاصله کمتر از سه هفته این اتفاق با دلیل دیگری در ایران تکرار شد. شاید همین اتفاق به صورت نامحسوس در کشورهایی مثل سوریه، یمن، لبنان یا شبیه به این ها تکرار شده و یا در آینده نزدیک تکرار خواهند شد.
سناریویی که من برای ایران می بینم این گونه است که شاید تا چند وقت دیگر اجازه دسترسی به اینترنت خانگی فراهم شود اما در طولانی مدت، ضوابطی به آن افزوده میشود. این که برای دریافت اینترنت شخص حقیقی باید مجوز گرفت و دلیل آورد. برای اشخاص حقوقی که نیاز به اینترنت خواهند داشت نیز به همین ترتیب پیش خواهد رفت و با سعی در تقویت شبکه ملی داخلی به سایر افراد تنها همان دسترسی داخلی اعطا خواهد شد.
این طرحی تازه ای نیست و بسیار پیش تر این ها را در خبرگزاری ها داخلی خوانده بودم اما حالا به یاد ندارم به صورت دقیق کی و کجا بود. با یک جستجو در موتورهای جستجو می توانید در آرشیو خبرگزاری ها این ها را پیدا کنید.
با اتفاق هفته پیش دیگر دل و دماغ برای استفاده از اینترنت برای من نماند. برای دوره بعد شاید پایه طرح اشتراک را تمدید کنم، کمترین حجم با کمترین سرعت. آن هم صرفا جهت خواندن خبر، یافتن مشکلات و توابع در هنگام برنامه نویسی و پرداخت و جابجایی پول. البته من تا کنون عضو هیچ شبکه اجتماعی نشده ام و اصولا حوصله استفاده از آن ها را هم ندارم. تنها از اپ جیمیل آن هم جهت دریافت و ارسال پیام و فایل استفاده می کنم.
درک می کنم که برای نسل نوجوان و جوان حال حاضر ایران، عدم دسترسی به شبکه های اجتماعی و وب گسترده بسیار عذاب آور خواهد بود. اما به صورت ظاهری که ماجرا را مشاهده کنید، می بینید که در نهایت این انتخاب خود مردم بوده است.