از آن رو که مدت مدیدی را میان عشاق جستجو کننده در موتورهای جستجو نبوده‌ام، بر آن شدم تا پاسخ برخی از این جستجو کنندگان برحق را خود بنگارم، باشد که محبت ورود ایشان به کلنگستان را ارجی نهاده باشم. به هر ترتیب در پاسخ به رفتار زشت و زننده‌ی موتور جستجوی گوگل که شما را الکی به کلنگستان می‌آورد، پاسخ شما عزیزان را تا جایی که در توانم باشد، خواهم نوشت.

...

خانم یا آقایی جستجو کرده‌اند: "سوریه و همسایه‌های آن"

گوگل است دیگر، فرق همسایه با همساده را نمی‌فهمد. در پاسخ باید بگویم که با توجه به روابط کنونی میان دولت‌های فخیمه‌ی ایران و سور (سوریه) کشور شوریه از شمال به روسیه، از غرب به اتحادیه اروپا و آمریکا، از شرق به ایران و از جنوب به بشار اسد متصل می‌باشد، والسلام علیکم و الرحمه الله و برکاته.

...

به احتمال فراوان یک عدد پسر نوجوان تلگرامی (مثل پسر تلگرامی یا دختر اینستاگرامی و شبیه به این مضامین) جستجو فرموده‌اند: "فکر عاشقی"

الان یک جای کار می‌لنگد، نه آن قسمتی که چرا گوگل این را به وبلاگ من رسانده، (گوگل از قدیم هم حالش خوش نبوده، به آن کاری ندارم) این که هدف اصلی این نوجوان عاشق پیشه چه بود؟ دنبال این بوده که ببیند فکر عاشقی چیست؟ لامذهب نزده "دانلود فکر عاشقی" که دست‌کم ادم گمان ببرد که دنبال فیلمی، سریالی، چیزی بوده است، همین طوری ناگهان از خواب غفلت بیدار شده و فهمیده ای داد بی‌داد، چرا من فکر عاشقانه ندارم؟ بعد یک مقدار به سرش فشار آورده و دیده باز هم فکر عاشقی ندارد، خلاصه دست به دامان گوگل شده و به گمانم طبق حدس‌های من بعد از خواندن لاطایلات بنده، به کل فکر عاشقی را از سرش بیرون کرده است و به جایش مغزش پر شده از فکرهای پرت و پلا.

...

عزیزی کلید واژه و گل‌واژه‌ی مورد نظرشان این بوده:  "مشمازاده"

مخدوم عزیز دلم، جانم برایتان بگوید، وقتی یک مشمای پسر با یک مشمای دختر ازدواج می‌کند، فرزندی به دنیا می‌آید که آن را "مشمازاده" می‌نامند، البته اگر اجاق دو مشمای مفروض کور نباشد.

...

دختر خانمی مستعد در رشته‌ی والیبال جستجو فرموده‌اند: "چکار کنیم سرویس زدن در والیبال ما خوب شود؟"

عزیز دل برادر، لازم نیست بر خلاف توصیه‌های پیشین دست به تمرین برده و از روش‌های علمی ورزشی جدید بهره بجویید، قرص و دواهای تبلیغی ماهوراه هم بی‌خودیست و فقط شما را معتاد می‌کند. شما فقط وقتی تیم ملی والیبال ایران مسابقه دارد، به سرویس‌های "محمد موسوی" با دقت فراوان نگاه کنید، هر کاری که ایشان انجام دادند، شما انجام ندهید، (کلنگ لقمان، جلد هشتم، فصل سوم) خیر پیش. (لابد برای برخی از عزیزان این پرسش پیش آمده که بنده جنسیت جستجو کننده را چطور فهمیدم؟ خب خیلی مشخص است، شما در گوگل بنویس "راه های ازدواج با محمد" بعد گوگل خودش بقیه‌اش را به شما نشان می‌دهد، همین طوری پیش برود، تا چند سال بعد، دخترها و پسرها، همسر مورد علاقه‌یشان را از دل اینترنت با دانلود می‌کشند بیرون، فکر کن یکی سایت راه می‌اندازد، ازدواج‌دانلود دات کام، پست‌هایش هم این طوریست: شوهر کچل، پولدار، بچه مثبت، دانلود وی‌آی‌پی فقط ده هزار تومان. دانلود "محمدرضا گلزار" در بیست سالگی یک میلیارد و سیصد میلیون تومان، دانلود "محمدرضا شریفی نیا" سه هزار تومان به علاوه‌ی "احمد پور مخبر" به صورت اشانتیون!

...

گاهی پیش می‌آید که برای چند ثانیه گوگل در دسترس نباشد، نه به خاطر کندی سرعت اینترنت یا خرابی دکل یا پارگی کابل یا از کار افتادن سرور، بلکه به دلیل برخورد با جمله‌هایی شبیه به این: "جمله در خیابان خیالیم با ماشین قدیمی"

چی شده؟ هر کسی فهمید به بنه هم توضیح بدهد. نویسنده‌ی این جمله هر که باشد و بتواند آن را اثبات کند، بنده کلنگستان را در اختیارشان قرار می‌دهم تا یک پست کامل درباره اهداف و مقاصدشان از جستجوی این جمله فوق پیشرفته برایمان بنویسد!.

...

عزیزی نوشته‌اند: "اکسکیوزمی به انگلیسی یعنی چه؟"

اکسکیوزمی به انگلیسی یعنی اکسکیوزمی، اما اگر به فارسی می‌خواهید می‌شود، "گوگل من معذرت می‌خواهم، مرا ببخش، آی لاو یو پی‌ام‌سی، چهل، پنجاه شصت هفتاد هشتاد نود صد!! مرگ بر آمریکا، برادر، خدا قوت، ما بیت و چهار ساعت داریم شبکه‌ی قرآن نگاه می‌کنیم! اشتباه شد، به جان شما "انگری" شدیم، کنترل "نروس"مان از "هند"مان در رفت. "اکسکیوزمی، عای واز انگری"! (یک عزیز دل دیگر، کمی پیش‌تر همین جمله را نیز جستجو کرده بود.)

...

پی‌نوشت:

1- آقا یا خانمی فرموده بودند به موتورهای جستجو که: "اگر همیار پلیس باشم"، در پاسخ باید بگویم که آرزو بر جوانان عیب نیست، باش عزیزم، باش.

2- آقا یا خانمی فرموده بودند: "اب گوجه فرنگی را به همراه چه بخوریم؟"، در پاسخ باید بنویسم با زرشک، چرا؟ چون که زرشک مزه دارد، به قول خدابیامرز آقای "منوچهر نوذری" از کی بپرسم؟ از آقای "فرزاد حسنی" بپرس، چه کار داری به کار گوگل؟

3- آیا می‌دانستید گوگل گاهی از اوقات شبانه روز به گاگول تغییر نشانی می‌دهد؟

4- عزیزی فرموده بودند: "بییرزه"، در پاسخ فقط می‌شود از خداوند منان طلب مغفرت و شفای پرسرعت نمود. خدایا توبه، الغوث، المنحنی خدا، الصاف، المستقیم!! لا کج، لا اریب. الو؟ صدا میاد خدا؟

5- "مانند بهار از را می رسد ماه مهربانی و این یعنی آغاز یک حماسه بزرگ"، به گوگل چه؟ به من چه؟ چه کسی کودک را روی اجاق گاز قرار داده است؟

...

بندهای شش و هفت و هشت هم خیلی بی‌ناموسی و منکراتی بودند!

...

9- "هدیه رو بس فرستاد"، نمی‌دانستم با گوگل در و دل هم می‌کنند، این دیگر خیلی جدید بود، یک چیز در مایه‌های "ساعتم رو گم کردم، الان کجاست؟"

بعضی از وسیله‌ها در خانه‌ی ما، کارهای خارق‌العاده‌ای انجام می‌دهند. برای مثال، از وقتی سال‌ها پیش، ماشین لباس‌شویی قدیمی ما افتاد به رعد و برق زدن، ما یک ماشین لباس‌شویی ساخت ایتالیا با رده مصرف انرژی A++ خریداری نمودیم. این ماشین لباس‌شویی آن قدر زیبا، جادار و قابل اطمینان بود که ساعت‌ها بچه‌های فامیل می‌رفتند توی آشپزخانه و همین طوری مثل کاسه‌ی ماست، زل می‌زدند توی آن. شبکه‌ی کودک و نوجوان این‌قدر در خانه‌ی ما نقش سرگرم‌کننده‌ای نداشت که این لباس‌شویی داشت. شیشه‌ی گرد و شفاف، استیل زنگ‌نزن، هف هش ده پونزده بیست تا دکمه‌ی قد و نیم‌قد (مگر دکمه هم قد و نیم قد دارد؟)، یک صفحه‌ی ال‌سی‌دی کوچک مکش مرگ ما، دور چرخش بالای هزار و دویست دور در دقیقه که در آن سال‌ها یک رکورد بود برای خودش، خلاصه یک جعبه دنده و دو تا پدال کم داشت تا ما آن را در حد مازاراتی بپرستیم. یکی دو سالی این بدبخت بی‌نوا، ماهی یا فصلی یک بار روشن می‌شد و لباس‌های ما را می‌شست. آن هم ما کلی از ایشان طلب پوزش و مغفرت می‌نمودیم. تا این که زد و یک روز نویز‌گیر آن دار فانی را وداع گفت. تعمیرکار مجاز آن هم وقتی نویزگیر آن را در می‌آورد، دیگر هیچی جایش قرار نداد و فقط سیم‌های ابتدا و انتهای آن را به صورت یکسره به هم متصل نمود. وقتی از او کار نوزگیر را پرسیدم، خیلی خلاصه توضیح داد که کار آپاندیس در بدن را انجام می‌دهد.

خلاصه، جانم برایتان تعریف کند (قابل توجه هیات داوران جایزه اسکار: استفاده از آرایه‌ی جان‌بخشی به جان!) که بعد از این قضیه، چند سالی هست که ما به طرق عصر حجر امور مربوط به شستشوی لباس‌هایمان را رتق و فتق می‌کنیم. ایشان هم همچنان لم داده‌اند کنج آشپزخانه، جای کابینت از روی ماهشان استفاده می‌گردد. بقیه اهل منزل را که نمی‌دانم، من مثل این چینی ژاپنی‌ها که در رودخانه لباسشان را رنده می‌کردند، به همان صورت لباس‌ها را مورد عنایت قرار می‌دهم.

پی‌نوشت:

1- هنگام نوشتن عنوان به یاد "قصه‌ی عینکم" رسول پرویزی افتادم. پیشنهاد می‌کنم اگر کتاب ایشان را نخوانده‌اید، به طور کامل، کل کتاب "شلوارهای وصله‌دار" را مطالعه بنمایید.

2- نام: جوراب پارازین، کاربردها در صنعت و منازل:

الف- سفت نمودن شیر آب جهت جلوگیری از چکه‌ی بیش از حد

ب- کش مو، کش دست، کش پول، کش تنبان، کش لقمه! و سایر انواع کش ...

پ- صافی انواع آب مواد، از جمله آب لیموترش، آب غوره، آبی که از سردوش حمام بیرون می‌آید و ... باقی انواع آب‌ها

ت- جهت استتار صورت برای سرقت از بانک (این یکی در خانه‌ی ما کاربرد چندانی ندارد و مخصوص این فیلم درپیتی‌های صدا و سیما است، مثل ستایش شصت و نه یا پایتخت پنج هزار و پانصد و هشت)

ث- کیسه جهت استتار و حمل و بسته‌بندی اسکناس، گردگیر، هدبند، کمربند، ساپورت و ...

ج- و در نهایت به عنوان خود جوراب، شغل شریف پا پوش را ایفا می‌نمایند.

3- البته این لباس‌شویی ما پسر خوبیست و ما در حد بنز از آن کار می‌کشیم :)

4- نام: جوراب مردانه، کاربرد: جهت از بین بردن دشمن از طریق ش میم ر (شیمیایی، میکروبی، رادیواکتیو).

5- خیلی وقت بود این طور اساسی مزخرف ننوشته بودم، هر کسی یک جوری خودش را خالی می‌کند دیگر، بنده به لحاظ صحت و سلامت عقلی سالم هستم، اطمینان داشته باشید!

یازده روستای مجاور دریاچه‌ی نمک قم خالی از سکنه شد (متن خبر). آقای من، خانم من، سالار، سردار، مدیر، مسوول، وکیل، وزیر، مهندس، دکتر، اکبر، اصغر، صغری، کبری، هوشنگ، قلی، مش کرم، اوهوی برادر، خواهر، آب تمام شد.

آیا می‌دانستید تا دهه‌ی آینده به علت همین حمله تروریستی‌وار به منابع زیرزمینی در ایران امکان دارد به کل تمدن چندهزار ساله در ایران به نابودی کامل برسد؟ همین فرمان در مدیریت آب جلو برویم، ایران به یک سرزمین بی آب تبدیل شده و کل آن خالی از سکنه خواهد شد. لطیفه‌ی سال هم تعلق می‌گیرد به کلمه "مدیریت آب"، ببخشید، لطیفه‌ی دهه، نه لطیفه‌ی قرن بیشتر برازنده‌ی آن است.

وسط گرمای چهل درجه تابستان، خانمی را دیدم که به آسفالت روبروی محل کارش آب می‌پاشید، نه آسفالت تمیزتر می‌شد و نه آب پاشی ایشان خاتمه می‌یافت. اندکی به ایشان نگاه کردم و در خاطر آوردم که این‌ها همان تروریست‌های آب‌های زیرزمینی هستند.

پی‌نوشت:

1- آبی که بر روی آسفالت به صورت بیهوده‌ای هدر می‌رفت، از نوع آشامیدنی بود، هر چند که غیر آشامیدنی‌اش هم نباید این طوری هدر برود.

2- اگر هنگام شستشوی دست و صورت یا مسواک زدن یا شستن ظرف، لباس و کارهایی مثل این آب را به اندازه‌ی فقط ده سی‌سی هدر دهید و میانگین تعداد شما در هر روز به عدد ده میلیون نفر در ایران برسد و هر روز ده دفعه این هد رفت آب صورت پذیرد، روزانه یک هزار مترمکعب آب هدر خواهد رفت. (تازه این به غیر بخش کشاورزی و صنعت و به غیر از آبی است که به دلیل فرسودگی سامانه آب‌رسانی در نظر گرفته شده است!)

3- تروریست آب بدترین نوع تروریستی است که در ایران به وفور یافت می‌شود!

یک مثل چینی هست که می‌گوید: اداره، موسه، شرکت یا وزارت‌خانه‌ای که داخل آن کمتر از صد تا مدیر با فیش حقوقی زیر صد میلیون تومان داشته باشد، به درد جرز لای دیوار هم نمی‌خورد.

یک مثل ایرانی هم هست که می‌گوید: نابرده رنج، گنج میسر نمی‌شود! برخی فکر می‌کنند این مدیران دلسوز برای دریافت چنین حقوق‌هایی سر برج، هیچ زحمتی نمی‌کشیدند. جای بسی تاسف دارد، زیرا که این دلسوزان تمام هم و غم خود را بر روی رانت و پارتی و اختلاس و سهو قلم می‌گذاشتند، در حالی که تحقیقات دانشمندان روسی در ایستگاه بین‌المللی فضایی نشان داده که لبه‌ی دیوار حاشای این عزیزان بوده که تا چندی پیش مانع رسیدن نور خورشید به پنل‌های خورشیدی ایستگاه می‌شده است. از این رو باید بابت این همه سال بالابردن دیوار حاشا به این مدیران زحمت‌کش، یک خسته نباشید اساسی گفت. عزیزان، خدا قوت.

پی‌نوشت:

1- نمونه‌ای از سهو قلم، تقدیم با عشق. :)

2- اگر فرض کنیم این فسادهای مالی مانند گل‌های یک مسابقه فوتبال باشد و محمود خاوری در تیم کانادا بازی کند، قطع به یقین ترکیب تیم خودی متشکل از عالی‌جنابان مرتضوی، رحیمی، زنجانی و باقی حقوق بگیران میلیونی مانند مدیر عامل سابق بانک ملت می‌باشد، حسب آن حکایت قدیمی که به صورت لطیفه هم بود، بابا جان، مارادونا را ول کنید، غضنفر خودمان را بچسبید!

3- بله، خودم هم می‌دانم مارودونا در کانادا بازی نمی‌کند!!

در جراید چنین نقل است، شورای قیمت‌گذاری خودرو بی‌عقل است! چرا؟ برای این که زیرا، خود نوشته خبر می‌دهد از عقل درون. حالا مگر چی نوشته بود؟ هیچی، طوطیان شکر شکن قند و ادب پارسی نوشته‌اند که: "یک ماه پس از مصوبه ایران خودرو در مورد افزایش قیمت پژو دویست و شش و سمند، در مصوبه جدید این شرکت، برخی امکانات این خودروها حذف شد."

یکی نداند فکر می‌کند لابد این خودروها علاوه بر "هات‌تاپ" و "استخر" دارای هشتاد و هشت تا "کیسه‌هوا" و "هدایت کننده‌ی ماهواره‌ای" و ... صد و ده امکان جانبی دیگر هستند. چهار سال دیگر دو تا دسته میله‌ای جوش می‌دهند آخر دویست و شش، دو تا چرخ عقب و سقف و صندلی‌های جلو و عقب و کل موتور و وسایل داخل کاپوت را هم بر می‌دارند. خیرش را ببینی، "فرقون و شش مدل دوهزار و بیست" آتش زدم به مالم، فقط هشتاد و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار تومان.

البته ناگفته نماند، قسمت صندوق همچنان سر جای خود باقیست، چون به صورت کامل فناوری صندوق عقب بومی‌سازی شده است و موجب خشنودی خانواده‌های ایرانی و ایجاد اشتغال نیز می‌باشد. در همین راستا، در صورت تمایل شرکت‌های "بویینگ" یا "ایرباس" ، پیشنهاد تولید "وانت بویینگ" یا "وانت ایرباس" نیز در دستور کار قرار دارد.

پی‌نوشت:

1- در این‌جا نوشته بود: "قیمت محصولات ایران خودرو ابتدای امسال در پی افزایش نرخ بیمه شخص ثالث افزایش یافته بود." تا چند سال بعد لابد قیمت خودرو در ماه‌های حرام به میزان یک سوم نسبت به ماه‌های غیرحرام افزایش می‌یابد.

2- این شورای رقابت به صورت ویژه مسوول رقابت بین چه چیزی است؟ شاید من برعکس فهمیده بودم، شاید رقابت این آقایان و بانوان بر سر کاهش هر بیشتر امکانات خودرو و افزایش روز به روز ان از سوی دیگر باشند. این هم یک رقابتی است برای خودش!

از لباس انتخاب شده توسط کمیته ملی المپیک ندیدم خوش‌تر، یادگاری که در این گنبد دوار بماند!

پی‌نوشت:

1- بلا به دور، این لباس فرم آشپزهای بیمارستان‌های دولتی را دیده باشید، کپی همین لباس طراحی شده برای بانوان المپیکی است!

2- در رابطه با لباس آقایان، جدا از تقارن بیست محوری و رنگ‌بندی جلا بخش آن باید بگویم، شلوار دم‌پا گشاد دیده بودم، اما این همه دم‌پا تنگ قسمت نشده بود (البته در روایت است که قسمت مربوط به تنبان آقایان، تا دلتان بخواهد گشاد می‌باشد. جای حسین رضازاده فقط به لحاظ اندازه دور کمر در المپیک به صورت کامل احساس می‌شود)

  • بازدید : ۱۶۹۰
۴ موافق نظرات شما ( ۴ )

زمان: پس از مصدومیت کریستیانو رونالدو در بازی فوتبال مقابل تیم ملی فرانسه در یورو 2016

مکان: همه‌ی صفحه‌های مجازی یکی از بازیکنان تیم ملی فوتبال فرانسه در اینترنت به نام دیمیتری پایت

وجه مشترک: تغییر دسته‌جمعی عکس کاربری به عکس مرحوم عباس کیارستمی

ارتباط ماجرا: مربوط است آقا، مربوط است خانم، پس غیرت ایرانی چه می‌شود؟

شرح ماجرا: مورد عنایت قرار دادن آن بازیکن تیم ملی فرانسه به همراه تنی چند از افراد خانواده مانند مادر و خواهر.

پی‌نوشت:

1- در نظر بگیرید جمعی از اهالی ادب و فرهنگ در فرانسه به صورت هم‌زمان درگذشت این کارگردان ایرانی را در صفحات مجازی به یکدیگر و ایرانیان عزیز تسلیت عرض نمودند. انگار این جماعت آب و علف این دنیا را نمی‌خورند، دوستان دست به "اتک" لطف کرده و با شناسایی این اوباش تسلیت‌گو، دهان ایشان را کمافی‌السابق مورد عنایت قرار دهند!

2- آی آقایان، آیا شما هم از کفش بدون شاسی خسته شده‌اید؟ (با صدای این آقای موجود در تبلیغات بخوانید) کفش شاسی‌بلند مخصوص آقایان:

این که هی چپ و راست برنج باشماخلار و روغن کل‌عباس و چای گازوییل‌سوز را هر شب، هر شب به جای لاتاری اجنبی جماعت به خورد این جماعت لاتاری ندیده می‌دهید، جنایت بر بشریت است. جنایت که چه عرض کنم، یک پله بالاتر، تلویزیونیت بر بشریت است. همین فردا پس‌فردا است که فروش محصولات واهی و خیالی مثل خرید سکه برای کسب رتبه‌ی بهتر در اپ اندروید یه‌قل‌دو‌قل شروع شود.

تا وقتی که یک نفر هم به امید برآورده شدن آرزوهایش در قرعه‌کشی‌های با احتمال نزدیک به صفر بنشیند پای تلویزیون و هی شماره‌ی تلفن نفر برنده را بررسی کند، آب از آب مسوولان این تی‌لی‌فی‌زیون به اصطلاح میلی، تکان نمی‌خورد. حالا بدو و برو یک تاقار برنج پلاستیکی چین ماکارون بخر و گوشه‌ی مغزت یک شانس برنده شدن تبلت یادداشت کن. بدو دیگر، منتظر چه هستی پس. اعصاب ندارم‌ها. می‌زنم خودم را به همراه هشت شصتاد و اشکول‌مارکت، لت و پار می‌کنم.

پی‌نوشت:

1- برنامه‌های آتی صدا و سیما: مجری برنامه "دور زخمی" در حالی که با کف دستش، تبلتش را رو به دوربین دراز کرده است می‌گوید: علیل هستم، ذلیل هستم، این کد را بزنید در راه خدا، مستحقم، یک بچه‌ام مرض تبلت دارد، دو تای دیگر هم روانی کلش شده‌اند. بدهید در راه خدا ... تا در قرعه‌کشی ششصد دستگاه واحد مسکونی شرکت نمایید.

2- کمی بعد در همان صدا و سیما: به نام خدا، من کلفت کلفتیان، برنده ششصد دستگاه واحد مسکونی معروف به ششصد دستگاه و یک فروند "بویینگ هفتصد و چهل و هشت صندوق‌دار با موتور تقویت شده‌" از سری برنامه‌های "دور زخمی" هستم.

عجب دوره زمانه‌ای شده است. حالا دیگر مثل قدیم‌ها نیست که مردم برای نظافت به گرمابه‌های عمومی دارای حوض و حوض‌چه بروند و دیگر از تونتاب و دلاک و مشت‌مالچی و حمامی و پادو هم خبری نیست. حالا کم مانده با پیشرفت فناوری، یک اسمارت‌فون درست کنند که همان جا که نشسته‌ای حمامت بکند! هیچی دیگر، شما بیا بگو فردا فلانی با اسمارت‌فونش پیوند زناشویی بست و به جای نه ماه، نه ثانیه بعد دارای یک عدد بی‌بی شد. (البته بی‌بی نه به معنای قدیمی مادربزرگ، بلکه به معنای وازه‌ی جدید و بی‌ناموسی کودک)

یعنی می‌خواهم بگویم از آن قدیم تا حالا کلی چیزها توفیر کرده و رسم و رسوم‌ها بسیار عوض شده. نمونه‌اش هم کم نیست. شما نگاه کن، هر چه در قدیم ملت در دنیای واقعی بودند و چیزهای طبیعی داشتند حالا تبدیل شده به دنیای مجازی و چیزهای مصنوعی.

قدیم‌ها گرمابه‌ها دست‌کم یک خزینه و سربینه و حوض و حوض‌چه‌ای داشت. الان چه؟ یک چهارتا لوله و یک آبگرم‌کن و چهار تا شیر و یک دوش. تازه بزرگ‌ترها می‌گویند سه نصفه شب می‌رفتند حمام که جن را با چاقو چدنی تهدید کنید از خوابش پا نمی‌شود بیاید گرمابه. یعنی هر چی زودتر می‌رفتند که هم بیشتر زهره‌ترک شوند و هم زودتر از بقیه حمام کنند نمی‌شد که نمی‌شد. زهی خیال باطل. همان سه نصفه شب تا می‌رسیدند دم گرمابه می‌دیدند همه همسایه‌ها هم به همان نیت آمده بودند برای نظافت. به قول همان بزرگ‌تر ها چی بود قدیم؟ همه‌اش بدبختی و بیچارگی و سختی، برق نبود، گاز نبود، آب نبود (اشتباه شد، این یک قلم جنس از زمان حضرت آدم و حوا بود، آب بود آقا جان، آب بود) نان لواش نبود، جوش شیرین نبود، میوه‌ی گل‌خانه‌ای نبود، سم و کود و اسید، لابه‌لای مواد خوراکی پیدا نمی‌شد. سال تا سال چشمشان به شیر و ماست پالمی نمی‌افتاد. همه‌اش از این لبنیات‌هایی می‌خوردند که آدم تا وقتی سرمی‌کشید در دهانش احساس می‌کرد دارد درسته گاو و گوسفند را می‌خورد. من خودم یادم هست، یک بار شیر تازه گاو را پس از جوشاندن خوردم، تا یک هفته وقتی فین می‌کردم، احساس می‌کردم به جای چانه، پوزه‌ی گاو دارم!

پی‌نوشت:

1- آنان که ندانند پریشانی مشتاق، گویند که نالیدن بلبل به چه ماند؟ به چه چیزی می ‌خواهد بماند؟ به همین می‌ماند که هیچ جا خانه‌ی خود آدم نمی‌شود.

2- چرا رفتم؟ چرا من بی‌قرارم؟ به سر سودای بازگشت به کلنگستان را دارم؟ حالا بماند.

3- چرا پیام‌ها را به کل بستم؟ چرا تو بی‌قراری؟!!

4- چرا مطلب تکراری است؟ چرا این دفعه کسی بی‌قرار نیست؟ چون به سر سودای بازگشت به کلنگستان را داشته و این مطلب از پیش در پیش‌نویس بوده است.

5- چرا چه؟ چرا چه کسی بی‌قرار است؟ به سر سودای آغوش چه کسی را دارد؟ (تا قضیه منکراتی نشده است، بهتر است من برویم تا با پست بعدی بازگردم! تـــــــــــــــــادا)

به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان. الهی نام تو ما را شفا، مهر تو ما را دوا، ذکر تو ما را دعا، لطف تو ما را روا، فضل تو ما را لوا، کنف تو ما را ماوا،  الهی شناخت تو شعله‌های سرکش نفس ما را آتش‌نشان، یاد تو ناآرامی‌های قلب تپنده‌ی ما را اطمینان، ای که باشی بر همه حال بر ما تو پشتیبان، خداوند بزرگ یکتای منان. الهی ستمدیدگان را پشت و پناهی و درماندگان را چاره‌ی هر بلایی و نیازمندان کویت را دست‌گیر قضایی. الهی چه عزیز است او که تو او را عزیز داری و چه خار گردد آن که تو آن را از درگاه خود رانی.

سپاس ویژه‌ی خداوند یکتای جهان است. همه‌ی دنیا بنا بر سر دوستی و عشق اوست و دوستی و عشق در دوستی سر دوست که اوست. که را یاری این است که گوید چون اوست؟ الهی بی تو نه می‌توان به سر برد و نه می‌توان راه را شناخت. فردا در موقف حساب، باشد که ما را دریابی و از لطف و احسان و بخشندگی‌ات ما را نوایی. ما را ببخش و بیامرز.

...

بیش از این دردسرتان نمی‌دهم، خداوند نگه‌دار همه‌ی ما باشد.

(بیست و ششم اردیبهشت ماه سال یک‌هزار و سیصد و نود و پنج آفتابی، کلنگ همساده پسر)

پی‌نوشت:

1- جل و پلاسمان را جمع کردیم و کشاندیم بردیم آن‌جا، اگر کسی خواست در بخش دیدگاه رایانامه‌اش را قید کند تا برایش ارسال شود. (انگری‌بردهای فامیل، بای بای :)) )

2- از همه دوستانم که تا کنون به اینجا آمده بودند و مرا در تمامی لحظه‌ها همراهی کردند تشکر و قدردانی می‌نمایم. باور بفرمایید دلم می‌خواست اسم تک‌تک کسانی که به اینجا می‌آمدند را اینجا بنویسم. اما شاید که نام کسی در این میان جا بماند. پس می‌گذارم به عهده خودتان. به قول "بلدالملک" در سریال "قهوه تلخ" در بخش دیدگاه همین پست، نام، پیشه و قصدتان از ورود به کاخ را برای همیشه به یادگار بگذارید.

3- ای بیان، ای که مخ آدم را می‌گذاری لای منگنه بس که نازی، ای سرویس‌دهنده‌ی خوب در زبان پارسی، خداحافظ. با اخترام به بیان و تشکر برای خدمت‌رسانی بی مزد و منت ایشان، نام کلنگ را برای همیشه همین‌جا نگه می‌دارم و با خود به دنیای بی‌ناموسی وردپرس نمی‌برم. کلنگ تک است، شعبه ندارد، مثل غلام‌قلی قلی‌زادگان از روستای قل‌آباد ممسنی در کشور قل‌دون. یک چیز یکتایی است بی‌شرف. لازم به ذکر است که این وبلگ تا زمان حیات بیان و در صورت تمایل آن عزیز هوادار اهالی اهل قلم این‌جا باقی خواهد ماند و به دست بنیان‌گذارش منفجر نخواهد شد. نه مانند قبلی‌ها که در بلاگفا و پس از آن در پرشین‌بلاگ خودم با تی‌ان‌تی منهدم‌شان کردم. این هم به خاطر آن است که بیان عکس تبلیغ پفک نمکی و لواشک زردآلو را در گوشه وبلاگم نمایش نداد. مگر این که بیان به دلیل به روز نشدن تیشه به ریشه‌اش بزند، گفتم که فردا پس‌فردا این‌جا ترکید نگویید کار کلنگ بوده است.

4- می‌رسیم به قسمت هیجان انگیز ماجرا و معرفی کلنگ در دنیای واقعی، این که من کیستم و چیستم چه دردی از شما دوا می‌کند؟ اصلا چقدر من الکی خودم را تحویل می‌گیرم؟ به قول اجنبی جماعت Who cares !!؟ 

4- در پناه حضرت دوست خوش و خرم روزگار بگذرانید. با اجازه خواجه‌ حافظ شیرازی که چه خوش فرموده‌اند:

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست

که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست

نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر

نهادم آینه‌ها در مقابل رخ دوست

5- پیشنهاد می‌نمایم مطالعه بفرمایید: گزارش لو رفته تیم‌های گشت نامحسوس !!

6- بفرمایید تمشک! (خدایی‌اش یک خل وضع از بیان برود، خیلی هم بهتر است)