خب کلنگ همسادهی پسر هم دل دارد، مقوا و کارتون که نیست، گاهی برای خودش یک دهان آواز میخواند. بهویژه زیر دوش آب که افکت دیوار و شرشر هم به آن اضافه میگردد. اما این که روزی بیاید که بخواهد جان و مال و ناموس ملت را با برگزاری کنسرت لهو و لعب موسیقی بلزاند، هرگز!
چه معنی میدهد؟ لوس بازی هم حدی دارد. از قدیم گفتهاند دهان استکبار را هر وقت گچی نمایید، تازه است. برای نمونه چند وقت پیش آقایی در در یک مصاحبهی تلویزیونی به عنوان یک گزارشگر آزاد پس از این که مقدار متنابهی با میکروفن ور رفت، سرانجام آن را از یکی از نقاط بدنش بیرون کشید و رو به دوربین اعلام داشت که چرا به جای عکس مرد عنکبوتی که این همه خشن است، پشت جلد دفترهای مشق کودکان عکس انرژی هستهای را نمیچاپند که این همه صلحآمیز هم هست؟
خب فردا پسفردا کار میکشد به چاپیدن عکس انفجارهای اتمی و موشک و بمب و خمپاره و تیر و تفنگ روی جلد دفتر و کتاب. هر چند که صنعت چاپیدن در این مملکت بر خلاف سایر صنایع پیشرفت فراوانی داشته است و اکنون به جایی رسیدهایم که علاوه بر لیوان و تیشرت میتوانیم روی هر صندوق و بانک و سهام جایی عمل چاپیدن را به خوبی انجام دهیم. برای نمونه آخرین فناوری صنعت چاپ را بر روی صندوق ذخیره فرهنگیان پیادهسازی کردند، که تعهد بالای دستاندرکاران این حوزه را نشان میدهد.
از صنعت چاپ و چاپیدن و این قسم سوسولبازیها که بگذریم، میرسیم به هنر والای "لغو". در راستای لغو "کنسرت" و "کنسرو" و از این قسم "کنسریجات" همین بس که وزارت ارشاد کلی دنگ و فنگ درست کرده تا کنسرت برگزار نشود، حالا اگر آمد و گوش شیطان کر و چشم دشمن کور، یکی دو تا خودی با هزار سلام و صلوات یک مجوز برگزاری کنسرت گرفتند، خلاصه باید یک مقام مسوول و آگاه وجود داشته باشد تا این گونه مصادیق لهو و لعب را لغو نماید. به حمد و قوه الهی که تا کنون در این امر نه تنها در بین کشورهای همسایه پیشرو بودهایم که بنا بر آمار جهانی نیز با اندکی اختلاف پس از سیاره مریخ که در آن تا کنون هیچ کنسرت زندهای اجرا نشده است، کشور ایران در رتبهی دوم این فهرست جهانی قرار گرفته است که مایهی بسی شگفتی است. چرا که با اندکی تلاش در چند دههی اخیر میتوانستیم به راحتی سایر سیارات را پشت سر گذاشته و پیروز بلا منازع این عرصه باشیم!
...
پینوشت:
1- حالا که بساط لغو داغ است، بگذارید تا بنده هم از جانب خیل کثیر کلنگیان تقاضایی نمایم: دستم به دامان بزرگان لغو این آبادی، شما را به ارواح طیبهی هر کسی که قبولش دارید، دستور بفرمایید این کنسروهای سرد لوبیا را نیز از فهرست غدای هفتگی بعضی دانشگاهها و پادگانها لغو نمایند. بنا بر آخرین آمارهای جهانی و دانشگاهی و پادگانی، با افزایش تولید برخی گازهای گلخانهای و خوابگاهی!!، علاوه بر گرمتر شدن کرهی زمین، زندگی برخی از گونههای جانوری از قبیل دانشجویان و سربازانی که در هفته بیش از سه وعده کنسرو لوبیای سرد میل مینمایند، نیز با خطر انقراض روبرو شده است.
وزیر همهچی
آقای واعظی (وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات) گفتهاند که: رونق اقتصادی و بهبود معیشت مردم در راه است. خدا پدر و مادر شما را هم بیامرزد. پس چه وقت میرسد؟ حالا از کجا میآید؟ چی؟ از آن سوی پولوتو؟ امیدوارم در راه با شهابسنگها برخورد نکند و خلاصه سالم به به زمین برسد. از اینها بگذریم مگر ما برای این کار وزیر رفاه نداریم؟ چه خوب است که شما علاوه بر فناوری اطلاعات به امور رفاهی معیشت مردم نیز رسیدگی میکنید. به قول معروف که، شاید این قرن بیاید، شاید هم آخر هزاره، کسی چه میداند؟
...
مسوول اظهار نظر در همهچی
آقای مطهری گفتهاند که: رابطه با آمریکا تابو نیست. شاید؟ شاید هم نه، اما مراقب باشید کارتان از صحبت درباره "تابو" به یک باره به "تابوت" ختم نشود. "بویژه" که پیشتر در شیراز و آن طرفها نزدیک بود، دار فانی را برای همیشه بگذارید برای همین تابوتسازان. خلاصه از ما گفتن بود، برادر نشستهای روی صندلیات در مجلس، همان را سفت بچسب. چه کار به لغو همهی کنسرتهای خراسان و سایر نقاط جهان دارید؟ حالا یک آقای باهنری یا بیهنری پیدا شدهاند و یک نامه به یک آقای اسمش را نبری ارسال کردهاند. سر درد دارید، در مورد هر چیزی یک نظری از خودتان در میکنید؟ دست بر قضا درباره ازدواج دختران در سیزده سالگی نظر خاصی ندارید؟
پینوشت:
1- حساب توییتر جناب پرزیدنت به نخستین بانوی ایرانی که در تاریخ المپیکهای تابستانی موفق به کسب مدال طلا شدهاند، تبریک گفتهاند. خیلی هم مبارک باشد و شاد باشید، ما هم تبریک میگوییم، اما اگر شما به ایشان نزدیک هستید به ایشان برسانید که "بهویژه" را جدا مینویسند و نه به صورت "بویژه". نرخش میشود یک نمره کامل غلط املایی، بله، بنده از قدیم از همانهایی بودهام که وسط دعوا نرخ تعیین میکردم.
2- آخر یکی نیست بگوید اگر تحریمها بیاثر بود، پس مسخره کرده بودیم خودمان را که یک هیاتی با یک عالمه بریز و بپاش هفت هشت ده سال به دنبال توافق بودند؟ اگر هم بیاثر بود، پس دیگر توافق و برجام چه صیغهای بود؟ به قول یک آهنگ قر و قمیشداری که میگوید:
تنها شد اون موقع است که میاد
میگه جفتمون مقصریم ها
من دیگه دلم شکسته زیاد
اصلا ازت خوشم نمیاد
اصلا ازت خوشم نمیاد!!!
بهترین زوج مخلص و مختلس
دیدهاید بعضیها چقدر شانس دارند؟ خودشان کم سلبریتی هستند، شوهرشان هم در کار قاچاق دارو و شیر خشک است و نه تنها روی هم رفته زن و شوهر خوبی هستند. بلکه کلی هم "کیلو" و "مگا" دنبالکننده دارند، تازه برای آزادی از زندان هم باید در حد "مگا" و "ترا" تومان وثیقه بگذارند. فکر کن، چقدر باکلاس. خوش به حال دنبالکنندههایشان. زندگی توی چشم که میگویند همین است دیگر. از طرفی خیلی برای خودم متاسفم، پاپاراتزی نبودم که شدم.
...
مدال طلای المپیک در رشتهی پیشنهاد
و طلای بهترین پیشنهاد هنگام رقابتهای المپیک ریو اهدا میگردد به (به زبان فرنگی میشود: "goes to"): دخترها باید در سیزده سالگی ازدواج کنند. ما از این جناب بسیار دور هستیم، این مدال ناقابل را دست به دست فرمایید تا "گوز تو" شود به ایشان. البته برخی کارشناسان عقیده دارند که هنگام در دادن این پیشنهاد ایشان خطای فک داشتهاند و همانند بهداد سلیمی علاوه بر دریافت سه چراغ سفید از هیات داوران، هیات ژوری ژولیده این حرکت ایشان را قبول نکردهاند. قربان دستتان آن "گوز تو" را برگردانید به هیات ژوری رشتهی وزنهبرداری در المپیک دوهزار و شانزده ریو. ای بابا، چرا تعارف میکنید، "گوز تو" و "گوز من" ندارد که. بفرستید برای ارواح درگذشتهی هیات ژوری!
...
پینوشت:
1- البته من از اقتصاد چیزی سر در نمیآورم اما شورای پول و اعتبار دوباره میخواهد نرخ سود بانکی را کاهش دهد چون بنا به امار خودشان نرخ تورم پایین آمده است. به همین شیوه پیش برویم، در سالهای آتی بعید نیست با منفی شدن تورم، سر هر برج یکی از بانک برود در خانهی سپرده گزاران و بسته به میزان سرمایهگذاری طلب سود بنماید. من الله توفیق شورای عزیز. مردم که از شما راضی هستند، نرخ تورم هم راضی باشد!
در خانهی ما چهگذرد؟
چندی است که درست و حسابی از اوضاع ممالک شرق و غرب و دوست و دشمن آگاهی کافی ندارم اما در خانهی ما همچنان دیکتاتوری محض برقرار است. نه شرقی، نه غربی و نه از جمهوری و سایر ایسمها خبری نیست، وقتی میگویم دیکتاتوری محض، یعنی وسط وسط دماغ خود قذافی، شاید یه مقدار هم بالاتر از رایش هیتلری. حالا این بماند که هیتلر در خانهی ما کیست و نقش چرچیل یا موسیلینی به چه کسی میرسد، لابد فکر کردهاید که من هم اتحادیهی اروپا یا یک چیزی مثل آمریکای جهانخوار میباشم، زکی خیال باطل! به من در حد تحویلدار نخود و لوبیا هم نقش برای ایفا نرسیده است. خیلی دست بالا بخواهیم در نظر بگیریم، مقام شامخ تهیه لبنیات طبیعی، خرید روزی هشت عدد نان لواشک (لواش کوچک)، مقداری جنباندن سر، پراندن جفتک، مسوولیت ریخته شدن خرده نان در خانه و کپک زدن رب گوجه در هر ماه و مسوولیت خرابی انواع شیرآلات و اسباب روشنایی و قطع آب و برق و گاز بر عهدهی بنده گذاشته شده است. نهایت نقش بنده در حد "لورل" از مجموعهی "لورل و هاردی" میباشد. هر چند که به لحاظ بصری بیشتر به هاردی شباهت دارم!
...
چگونه شیر و ماست طبیعی از جان من میکاهد؟
چند وقت پیش که با پدرجان دلیدلیکنان و نیناشناشوار برای تهیه شیر و ماست طبیعی زده بودیم به دل کوه و دشت (کوه؟ دشت؟ شیب؟)، خلاصه رسیدیم به محل خرید شیر و ماست طبیعی، تازه یادمان افتاد که ای دل غافل، "نات اونلی" ظرف شیر و ماست را که همیشه باید خودمان میبردیم، فراموش کردهایم، "بات آلسو" کیف پول و گواهینامه موتور و کارت پایان خدمت و قباله ازدواج و عکس چهار طرف از ستون فقرات و ... را هم در منزل جا گذاشتهایم. گفتم حالا باید چه کار کنیم؟ برگردیم؟ پدرجان با صدایی شبیه به مارلون براندو در فیلم پدرخوانده گفت: "نه، تو هنوز خیلی کلنگی، باید به لبنیاتیه پیشنهادی بدی که نتونه رد کنه!"
بله، میدانم ذهن همهی شما انحراف دارد، بریزید دور آن افکار پوسیده را. خجالت هم خوب چیزی است والا. کل پیشنهاد این بود که بنده بشوم چیزی در حد "بابک زنجانی" لبنیاتی، قرار شد لبنیاتی شیر و ماست را به صورت نسیه در ظروفی استقراضی ریخته، تا من هم در صورت وصول دلارهای نفتی (ببخشید، اشتباه شد، ریالهای ماستی) آن را به حساب صاحب شیر و ماست بریزم. همین.
جفت ظرفها درشان محکم بسته نمیشد و در اولین دوربرگردان، بنده و پدرجان در دریاچهای از شیر و ماست لنگ میجنباندیم. زدم کنار (ماشین را متوقف ساختم)، پدرجان که مسوولیت حمل و نگهداری هر دو ظرف را بر عهده داشت آن قدر عصبانی شد که مرا در ظرف شیر به جای شیر جا کرد.
هنگام پاک کردن کف ماشین میگفتم: "پنس"، پدرجان میگذاشت کف دستم، میگفتم: "دستمال"، پدرجان پیشانیام را خشک میکرد. میگفتم: "لُنگ"، پدرجان "لُنگ" را میگذاشت کف دستم. خیلی دلم میخواست بگویم: "قیچی"، اما امکان داشت در صورت وجود قیچی، بنده از قسمت ابتدایی و انتهایی دچار یک پارگی دایمی شوم!
با دستمال افتاده بودم به جان شیر و ماست و هر چه جذب میشد را با دستمال و پارچه و لُنگ جمع میکردم و در جوب کنار خیابان میچلاندم. همان طور که سرم گرم کارم بود، پدرجان هر ده ثانیه میرفت روی سقف ماشین و جفتپا میآمد توی دهانم. خب پدر است دیگر، حق دارد به گردن ولد چموش. با دهانی آسفالت شده ماشین را به یک گرفتاری و با چند ظرف آب که در صندوق عقب بود، تمیز کردم.
دوباره راه افتادیم و در دوربرگردان بعدی همین اتفاق تکرار شد. وقتی به خانه رسیدیم، چیزی از شیر نمانده بود، در حالی که سرم در ظرف شیر چپانده شده بود و دستانم روی فرمان خودرو بود، وارد پارکینگ خانه شدیم. یک نگاه مادرجان برای آگاهی از کل ماجرا کافی بود. خدا را شکر به خیر گذشت، فقط دکتر گفت میلهی جارو برقی مانده در پایم که آن هم به جای پلاتین دارد کار میکند. این ماجرا تنها بخشی از شرح وظایف هفتگی بنده به عنوان "لورل" در هفتههای تابستانی میباشد.
...
وای از این شیدا دل من
ای بابا، این پست هم که به صورت رسمی از ذکر مصیبت به روضه تبدیل شد. میدانستم آخرش مقوا تمام میشود. گاهی اوقات لاطایلات قبلی خودم را که میخوانم با خودم میگویم اینها را کی من نوشتم که خودم یادم نیست؟! بیخود نیست در خانه نقش "لورل" به بنده رسیده است. تاب برداشتهام اساسی. میخواهم بروم حمام یک دوشی بگیرم، بلکه هم از این گرما کمی خلاصی یابم. به قول شاعر که میگوید:
ای حمومی ای حمومی
راه حمومت کجاست؟
جانم راه حمومت کجاست؟
کیسه مخمل بدوزم
سنگ پاشویش طلا
جانم سنگ پاشویش طلا
دل میگه برو برو
نه
پس بیا بیا بیا
نه
دل میگه برو برو
نه
پس بیا بیا بیا
اگر خوب دقت کنید، متوجه میشوید که شاعر هم در اثر استعمال گرمای بیاندازهی تابستان تاب برداشته بود، معلوم نیست در بیتهای آخر میخواهد برود یا بیاید. توهم زده بوده طفل معصوم. بهتر است من زودتر بروم تا بیشتر از این دسته گل به آب ندادهام.
...
پینوشت:
0- تقصیر آفتاب تابستان است. آفتاب تابستان طوری گرم است که علاوه بر مخ سایر نقاط بدنم هم در اثر گرما تاب برداشته است. حتی آن نقاطی که نباید تاب بردارد (ای بیتربیت، منظور نویسنده دماغ است).
1- بحث مقوا و کلیشه و تابستان شد، به یاد موضوع انشای مشمای "تابستان خود را چگونه گذارندهاید" افتادم. امیدوارم آخر این تابستان هم مثل فیلمها و سریالهای ایرانی، به مزخرفترین وجه ممکن تمام نشود. فکر کنید بنده یک سریال در شبکه نمایش خانگی ساختهام به نام "کلنگزاد". داستان کلی هم از این قرار است که "شهاب حسینی" میخواهد با "کلنگزاد علیدوستی" ازدواج کند. در این میان "حسن پورشیرازی" یک تهمت زشت به "کلنگزاد" میزند که او با "احمد پور مخبر" یک سر و سری در گذشته داشته است. بعد "شهاب" افسردگی میگیرد و از آنجایی که مرض قلبی هم دارد، یک روزی که به شنا میرود، در دریاچهی خزر سکته میکند و غرق میشود. سکانس یکی به آخر هم "کلنگزاد" با دیدن جسد "شهاب" رو به دوربین با صدای مجرهای رادیویی میگوید: "یک پایان تلخ، بهتر از یک تلخی بیپایان است". سکانس آخر هم این طوری است که بعد از پایان تیتراژ انتهایی، دوربین از زاویهی بالا، سر "شهاب" را در سردخانه نشان میدهد. ناگهان "شهاب" چشمانش را ناغافل باز میکند و میگوید: "دبلیو دبلیو دبلیو من خیلی مقوا هستم دات کام" و ناگهان تصویر سیاه میشود و شما باید منتظر فصل دوم باشید که "علی نصیریان" در نقش لبو فروش سر کوچه (با نام لبوآقا) به مجموعهی قبلی اضافه میشود (باور کنید من سالم بودم، اینها از اثرات آفتاب است).
2- میخواهم یک بستنی ببلعم، در تابستان میچسبد، بفرمایید بستنی!
بعد از کلی گشت و گذار در بین خبرهای صد من یک غاز به خبری جالب رسیدم که گفتم شاید بد نباشد شما هم یک نگاهی به ان بیاندازید. این خبر مربوط میشود به یک تصویر جالب از مصوبهی شورای توسعهی روستا که در متن میتوانید ان را مشاهده نمایید.
رعایت بند اول تا پنجم که مربوط به ازدواج است، امری غیرطبیعی نیست اما در کلیهی مراسمات "..." که نمیدانم به چه معنی است، کمی عجیب به نظر میرسد، خودم میدانم که معنی و منظور جمله چیست اما به لحاظ ساختاری عنوان با بندها و کلمهی "الزامی" کمی سر ناسازگاری دارد. به ویژه بند ششم که دخلی هم به "کلیه مراسمات ازدواج" ندارد.
بعضی کلمهها در برخی بندها اشاره به مسایل اتاف خواب دارد که خوبیت ندارد در جمع مطرح شود، یعنی الان مسالهی رشد منفی جمعیت به نبود دو کلمهی آخر موجود در انتهای بند دوم مربوط است؟ یعنی مشکل جوانان ما الان این است؟ (اشاره به گوشهی متنی از رییس جمهور سابق) نخیر آقا جان، نخیر خانم جان، اگر ما در المپیک مدال نمیگیریم، هیچ چیزی از ارزشهای ورزشکاران ما کم نمیکند اما لامذهب به ارزشهای ورزشکاران آنها که مدال میگیرند، خیلی اضافه میکند! (چرا چرند و بیربط مینویسم؟ والا اگر خودم هم بدانم)
بگذریم، برویم سر کالای خانمان سوز "پشتی"، هر چند که "پشتی" یکی از ابزارهای تکیهگاهی مهم و ناموسی در زندگی ابنای بشر میباشد، اما وجود آن موجب شده تا بند نخست از پنج قلم به شش قلم افزایش یابد. به این شورا به شدت توصیه میگردد تا کتاب ریاضی اول و دوم و سوم دبستان را دوباره مرور نمایند. تا سر درس جدول ضرب هم بروند، کفایت میکند.
در اعتراض به بند سوم کلی میشود از سمت هر دو طرف نوشت اما جدا از همهی آن مسایل، نویسنده متن نوع سکه را مشخص نکرده است. سکهی چی؟ طرح قدیم یا جدید؟ گرمی یا تمام؟ نیم یا ربع؟ خب همین طوری میشود که بازار ارز و سکه میریزد به هم دیگر. رعایت کنید خب، تازه داشت بازار در رکود مطلق ثبات پیدا میکرد! رعایت کن شورای توسعهی عزیز، دقت کن.
برای بند چهارم و بند پنجم هم حس و حال نوشتن ندارم. فقط میماند بند ششم، آمد و یک نفر هنگام ازدواج، فوتی و تازه درگذشته نداشت؟ تکلیف چیست؟ شب عیدی (ببخشید، شب عروسی منظورم بود) مراسم ختم از کجا جور کند؟ خدا را خوش میآید جوانان مردم را اذیت میکنید؟
پینوشت:
1 تا 6 - در عکس آمده بود.
7- انصاف هم خوب چیزی است برادر توسعه، با این دو بند اولی که شما در فهرست نوشتی (مقایسه بند یک با دو) آن پنج میلیون جهیزیه عروس را هم میانداختید گل و گردن خانوادهی داماد، مبادا به خانوادهی عروس یک وقت فشار بیاید.
8- داماد بیچاره یک دقیقه آمده بود ازدواج کند و برود، برای تهیه بند یک رفت از بانک وام ازدواج بگیرد، در اثر رفت و آمدهای مکرر در میانهی راه تهیه وام تلف شد و دار دنیا را ترک نمود. خانوادهی محترمش بعد از چهل روز مشغول برگزاری بند هفتم بودند. خودم از اول میدانستم این بند هفتم کجا به کار میآید. بله، خودم هم میدانم خیلی نخبه هستم!
9- مگر مراسم خودش جمع نیست؟ مراسمات دیگر چه صیغهای است؟
مجریهای تلویزیونی بعد از حذف هر یک از ورزشکارهای المپیکی ایران از دور رقابتها، یک طوری میگویند فلان ورزشکار ایرانی در فلان رشتهی ورزشی علاوه بر شایستگی فراوان به مدال نرسید که انگاری بقیه ورزشکارهای کشورهای دیگه در عین بیلیاقتی مدال میآورند. خوب است یک نفر به ایشان یادآوری کند، بالام جان آنجا المپیک است، سری مسابقات تشتکسازی ورامین با خیارپروران ساوجبلاغ که نیست. بعد از آن هم اگر دقت کنید در کل مقیاس سنجش عملکرد ورزشکاران به صورت زیر درجهبندی شده است:
1- کسب سهمیه المپیک
2- حضور در محل برگزاری مسابقات المپیک
3- قرار گرفتن کشور در ردهبندی کلی جدول مسابقات حتی بدون کسب هیچ مدالی (فقط به صورت الفبایی)
4- حضور یک ورزشکار در دورهای بالاتر از دور مقدماتی
5- کسب مقام چهارم
6- کسب مدال برنز مشترک
7- کسب مدال برنز تکی
8- کسب مدال نقره
9- اگر شد و خدا خواست و همت مسوولان و زحمات کل بچههای فدراسیون و تدارکات و تیم فنی و کادر پرواز و ....نتیجه داد، کسب مدال طلا
....
پینوشت:
1- اینستاگرام دو بخش مدیریت بحران دارد، یکی برای کل دنیا به جز ایران است که با دو تا کارمند میچرخد و به احتمال قوی روزی دو تا اسپمر را میبندند، آن یکی هم برای حملهی کاربرهای ایرانی به صفحات در نظر گرفته شده است که بسته به نوع حملاتش از کارمندان سایر بخشها نیز کمک میگیرند.
2- مجوز نشر نشریه یالثارات رو لغو کردند، این نشریه دوباره چاپ شد، باز هم بگویید هنرمند واقعی نداریم توی مملکت. هنر از این بیشتر؟
3- وقتی عجله دارید، مدام بدون این که متوجه شوید ساعت چند است، به صفحهی گوشی تلفن همراتان نگاه کنید، نه برای این که بفهمید چقدر دیر شده است یا این که یادتان بماند ساعت چند است، فقط برای این که کلاس دارد و در ضمن، یک نوع بیماری نیز هست!
4- سخن بزرگان(وسط گزارش بازیهای والیبال): چه نقشهای؟
5- سخن بزرگان: یک رو به سی هشتاد، مربع رو آپ کن، هوادار کفتارمارکت با هشتاد مربع خط مورب، .... شارژ میگیریم، چون صدا و سیما دیگه تو مشتمونه!
6- سخن بزرگان: آخه سیصدهزار نفر، ده درصده؟ سیصدهزار نفر از چند نفر؟ هان؟؟!
7- آی کاوه، اگه صرف حضور در المپیک بهترین نتیجه است، پس چرا مایکل فلپس میخند؟ تازه با این همه مدال طلا هم عضو هیچ شورای شهر و شهرداری و نمایندگی مجلس و این داستانها هم نیست.
8- بعد از مدت فراوانی ایمیلها را خواندم. دست همه درد نکند بابت لطف و محبتشان. بعضیها هم که شرمنده کرده بودند، اگر دیر شد و جواب را هنوز ندادهام، از همینجا پوزش میطلبم. از این به بعد سعی میکنم زود به زود نامههایم را بخوانم. روی ماه همهی شما دوستان با محبت را از دور چه؟ خانواده میآید اینجا و میرود، درست نیست این کارهای غربی و شرقی. لاکن دست شما را میفشارم. روز و روزگار خوش.
9- بابا ولمان کنید با این مفهوم انتزاعی صرف حضور در المپیک، راست راست توی تلویزیون فقط مثل مقوا یک سری کلمههای مقواتر را تحویل خلقالله میدهند. بیایید پایین بابا.
با توجه به خبر منتشر شده در زیر:
استخدام تحصیل کردهها بدون پرداخت حقوق:
"به تازگی اتاق بازرگانی ایران، با حضور کارشناسان و برخی مقامات وزارت کار و رفاه اجتماعی، نشستی تخصصی برگزار کرد که در آن بدون توجه به سبد ضعیف معیشت کارگران ایدههایی مبنی بر ارزانسازی دستمزد کارگران طرح و بررسی شد. در این میان، دردآورترین بخش نشست آنجا بود که یکی از مقامات ارشد وزارت کار با اشاره به حجم بالای فارغ التحصیل دانشگاهی، آنها را ابزاری مناسب برای کاهش حقوق کارگران معرفی کرد و ایده هایی عجیب برای رونق انباشت سرمایه در بخش خصوصی به زبان آورد.
...
ای بترکد آن انباشتدونی سرمایهی بخش خصوصی بعضیها. از این رو شما خوانندهی عزیز را به یک بازی وبلاگی دعوت مینمایم. شرکت در این بازی بسیار آسان است. اسم این بازی "پرسشی از مقام ارشد وزارت کار" میباشد. از آنجایی که وقت این مقامات ارشد بسیار گرانبها است، پرسش شما باید زیر صد و چهل حرف داشته باشد. هر چند که تعداد خوانندهای کلنگستان تعداد انگشت شماری است، اما اگر کسی در این بازی شرکت کرد، لینک آن را به عنوان دیدگاه در همین پست درج نماید. از سمت و سوی خداوند عالم توفیقی به شما برسد خوانندهی عزیز.
...
پرسشی از مقام ارشد وزارت کار:
داداش مقام ارشد بودن وزارت کار را کنترات برداشتهای یا روز مزد با شما حساب میکنند؟
میرویم که داشته باشیم مروری بر نامهی دکتر محمود احمدی نژاد به پروفسور باراک حسین اوباما:
...
به نام خدا،
جناب آقای اوباما، خیلی وقت پیش ما یک پولی داشتیم در آمریکا، که قرار بود به ما سود برساند. حالا سود پول را شما بردهاید، نوش جان، چرا اصل پول را هم هاپولی فرمودهاید؟ خب، اصل پول را هم خوردید، به درک، چرا باز هم میگویید ایران به شما بدهکار است؟ برادر سیرمونی ندارید؟ بروید خودتان را به دکتر تغذیه و گوارش نشان دهید. لابد معدهی شما نشتی دارد.
این نامه جنبهی آشپزی ندارد و اگر شما آن را از جنبهی آشپزی مطالعه نمودهاید، استدعا دارم تا یک بار دیگر آن را از منظر دکتر که من باشم نیز مطالعه بنمایید.
با آرزوی سلامتی برای تمام رییس جمهورهای سابق و کنونی
دکی.
...
پینوشت:
1- هواداران سینهچاک، بفرمایید چاک بدهید (دک و دهان استکبار را میگویم)
2- احتمال میرود نامهی بعدی در رابطه با خبر کار کردن دختر اوباما در رستوران باشد.
در خبرها آمده است که با وجود ممنوعیت فعالیت تورهای ترکیه، برخی از این عزیزان فعالیت رسمی خود را برای راهاندازی تور به آن مقصد آغاز نمودهاند. در همین راستا، متن تبلیغی یکی از همین تورها که به دستمان رسیده است را برای شما بازنشر مینماییم:
...
تور ویژهی ترکیه: (وسیله نقلیه: هواپیمای فولآپشن توپولوف)
تور ویژهی براندازی اردوغان و کودتا، با استفاده از آخرین فناوریهای نظامی ساخت روسیه و آمریکا، بلیط رایگان برای تسخیر صدا و سیمای ملی ترکیه، برگزاری نماز جمعه در قلب آنکارا، به اضافهی نفری یک پرتاب نارنجک به ویلای اردوغان. گاز اشکآور هم به صورت نیمبها در اختیار کسانی قرار میگیرد که بلیط "بیزنسکلاس" را رزرو نمایند و به سروران حاضر در "فرست کلاس" مجوز یک دور تکچرخ با تانک ذوالفقار ساخت ایران، به صورت رایگان اهدا خواهد شد. شروع قیمتها از هبا (به مقدار متنابهی بالا) میلیون درغاز.
...
تور معمولی ترکیه: (وسیله نقلیه: اتوبوس ویآیپی شهاب)
تور معمولی با یک بستهی تغذیه توراهی حاوی یک بسته بارلت چسکی، دو تا دانه بیسکوییت مادر، یک عدد آبمیوهی گلشن و یک عدد ترشک دستساز لای کیسه فریزر، توقف در بیست و پنج رستوران توراهی داغون و شبیه به زبالهدانی، توقف در پنجاه هفت پمپ بنزین لوکس با یک عدد سرویس بهداشتی (مشکل ترافیک ورودی به سرویسهای بهداشتی بر عهدهی تور لیدر نمیباشد)، خرابی توبوس درست ده متر مانده به نقطه صفر مرزی، بازگشت به مبدا، به همراه آتلیه مجهز به دکور انواع قسمتهای آنتالیا و استانبول، جهت انداختن عکس و کادری مجرب در فتوشاپ جهت واقعی کردن عکسها. برای عزیزانی که ردیفهای پشت راننده را رزرو مینمایند، به صورت رایگان در طول مدت سفر آهنگهای چهل پنجاه سال پیش، پخش میگردد. به همراه پخش اخراجیهای یک و دو و سه در طول سفر برای عموم مسافران.
...
تور درپیت ترکیه: (وسیله نقلیه: پای پیاده به عشق آنتالیا)
تور درپیت بدون امنیت، مسیر حرکت از اربیل عراق، تهیه گزارش به صورت زنده از ارسال راکت به شورشیان، بازدید از شهرهای اربیل، ارکلنگ، ارتیشه و ارشنکش (!)، شرکت رایگان در سخنرانی بینراهی، سیدحسن نصرالله طی یک سفر احتمالی به کرکوک، سه وعده افطار نان و نمک برای عزیزانی که علاوه بر تهیه بلیط تور از آزانس یک عدد کفش پرفکت استپ خریداری کردهاند و سه وعده سحری شیر و خرما برای عزیزان "فرست کلاس" که دو تا دستگاه کششی تنتاک از آژانس خریداری نمودهاند، نرخ بلیط، زیر قیمت بازار تور کشورهای آسیب دیده، در صورت برخورد تیر و ترکش در میانهی راه، دیه هم تعلق میگیرد. در پایان هم باید بگوییم خداوند شما را رحمت نماید. گردشگر خوبی بودید. در صورت امکان به خواب فک و فامیل و دوست آشنا رفته و تور ما را جهت مسافرت پیشنهاد دهید.
...
روی شیشهی دفتر تور هم نوشته: به زودی در این مکان تور ویژهی انفجار، در کشورهایی چون، یمن، سوریه، مصر، فلسطین و ... برگزار خواهد شد.
...
هشدارها و نکات:
1- از تجمع در اماکن عمومی که محل عبور کامیون میباشد، خودداری فرمایید.
2- هنگام عبور از خیابان پس نگاه کردن به چپ و راست، به بالا که محل سقوط موشک و راکت است نیز دقت فرمایید. همچنین توجه داشته باشید در قسمت پایین مینگذاری صورت نگرفته باشد. جلو و عقب را نیز که محل عبور گلوله است، با دقت فراوان نگاه کنید.
3- تا برقراری وضعیت سفید هم ماسکهای ضد شیمیایی و لباسهای ضد رادیواکتیو خود را از تن بیرون نیاورید.
4- روحتان شاد، با تشکر، تور مسافرتی کلنگسفر.
جراید (ترکیه، سال هزار و چهارصد و شش شمسی): اردوغان پس از گذشت بیش از یک دهه از کودتای ناموفق سال هزار و سیصد و نود پنج شمسی، خلاصه موفق شد تا همهی ساکنین ترکیه از جمله خانوادهی خودش را از ترکیه اخراج کرده و بالاخره او به عنوان تنها ساکن ترکیه خودش را نیز از ترکیه اخراج کرد تا این طوری به عوامل احتمالی کودتای بعدی در ترکیه پایان ببخشد. لازم به ذکر است که ایشان در پاسخ به خبرنگار سیانان از طریق اسکایپ اعلام کرد که سختترین قسمت مبارزه با عوامل کودتا در دو سال آخر بوده که مربوط میشده به اخراج گردشگران ایرانی مقیم در آنتالیا و کوشآداسی که به ضرب بمباران شیمیایی از ترکیه خارج شده بودند.
پینوشت:
1- همچنین اردوغان پس از تبعید خود به یکی از جزایر بیآب و علف قارهی اقیانوسیه، خواستار تحویل جسد فتحالله گولن از ایالات متحده آمریکا شد. ایشان که خود از طریق اسکایت، این مصاحبه را انجام داده بود، در پایان نیز خواستار اخراج کشور ترکیه از کره زمین شد و این گونه اعتراض خود را به حضور ترکیه در میان آسیا و اروپا نشان داد!