راهپیمایی در کره شمالی در جهت حمایت از پیام هستهای "کیم جونگ اون"
آدم چقدر با خواندن کار و بار این بر و بچههای کره شمالی یاد بعضی مملکتهای نام آشنا میافتد. فقط حیف که وزیر امور خارجه آنها به اندازه کافی ظریف و نکته بین نیست که بتواند بعد از چهار سال یک برنامه جامع اقدام مشترک برای آنها جور کند. دیگر این که بنا به فرض احتمالی جمعی از غیر هموطنان کرهای ما پس از پخش این گزارش به خیابانهای پیونگیانگ ریخته و ضمن بالا رفتن از دیوارهای سفارتخانههای خیالی کشورهایی همچون آمریکا و انگلیس و عربستان صعودی، مشتهای گره کرده خویش را به سمت پرزیدنت "ترامپ" نشانه رفتند و به احتمال بیشتر از آنجایی که "کیم جونگ اون" به مغز خودش هم مشکوک است و با کسی شوخی ندارد، دستور داد تا همهی شرکت کنندههای این راهپیمایی را به عنوان سوخت موشک قارهپیما تجزیه نمایند تا درس عبرتی بشود برای سایرین.
بازیگرانی که به "جم" میروند
تا همین چند وقت پیش تا کسی از ننهاش قهر میکرد، میرفت و خواننده میشد، الان هم همان وضعیت است، با این تفاوت که طرف تا از "جام جم" قهر میکند به "جم" میرود. خب برود، حال و حوصله آب و تاب دادن قسمتهای مختلف این وضعیت مسخره را ندارم اما همین بس که اگر و تنها اگر کیفیت تولیدات "جام جم" را در حد هواکش سرویس بهداشتی در نظر بگیریم، کیفیت تولیدات شبکه "جم" را میتوان کمی پایینتر از لولهی خروجی سرویس بهداشتی در نظر گرفت. البته منظور نویسنده ماده موجود در لوله نبوده و نیست، ذات خود لوله مد نظر است. به قول یکی از مجریان مطرح تلویزیونی "جام جم" که شهرهی ادب و نزاکت هم هست، ما باید در این مملکت آنقدر کار فرهنگی بنماییم که یک روزی "ابراهیم تاتلیس" و "رجب طیب اردوغان" با هم به شبکه "نسیم" یا "کودک و نوجوان" بپیوندند.
وزارت بهداشت آماده ورود به مشکلات گورخوابها
به قول یک جمله در یک فیلمی (ابد و یک روز): خدایا من را گاو کن! بیشتر از یک هفته از مساله گورخوابها میگذرد، معاون اجتماعی وزیر بهداشت تازه فرمودهاند که "ما آمادهایم". برادر عزیز، این همه عجله لازم نیست، شما برو خوب گرم کن، تا آمادهتر بشوی، برادر جان بیست سال عقب ماندگی در حوزهی اجتماعی را ولش کن، شما همین دو هفتهای که عقب افتادهای را جلو بیافت، باقی پیشکش.
پینوشت:
1- اگر فهرست کارهایی که بانک مرکزی برای بازپسگیری اموال "بابک زنجانی" انجام داده است را بخوانید، مسوولیت جمعآوری دل و رودیتان از روی زمین با خودتان خواهد بود. مهمترین این کارها، صدها ساعت کار کارشناسی عنوان شده است که طبق برآوردهای کلنگی من تا دویست درصد اموال در اختیار آقای "بــ ـــز" میارزد و ما باید صد درصد آن را دوباره به ایشان پس دهیم تا یک وقت در حق ایشان ستم نشود.
2- این طور که پیش میره، میترسم کسی دست آخر جز داعش، مسوولیت "بابک زنجانی" رو به عهده نگیره.
3- شنیده بودم برخی از ستارههای هالیوودی پیش از انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا گفته بودند که اگر "ترامپ" رای بیاره، آمریکا رو به مقصد یک کشور دیگه ترک میکنند. خدا رو چه دیدی، یه وقت دیدی "آنجلینا جولی" و "برد پیت" به "جام جم" پیوستن. اگه شانس مردم این مملکته، همونم بین راه میره آنتالیا به "جم" میپیونده.
همان طور که پیشتر گفته بودم، چند روز پیش که به خانه آمده بودم، آنتن تلویزیون قطع شده بود، قطع که چه عرض کنم، به فنا رفته بود. با خودم گفتم دست کم برای دیدن اخبار لاطایلات صدا و سیما هم که شده یک آنتن رومیزی برایش بگیرم، اما آنتن رومیزی را که نصب کردم و روی میز گذاشتم فهمیدم که ای دل غافل، دست کم بدون آنتن یک نوشته سیگنال ضعیف است روی صفحه تلویزیون بود و میشد آن را مثل بچهی آدم خواند، این شد که بنده آنتن رومیزی را با یک "شیفت" چند ده متری بردم روی سقف. این گونه شد که کانالهای مکش مرگ صدا و سیما به صفحه تلویزیون ما بازگشتند.
مدل تلویزیون دیدن من این گونه است که از کانال یک شروع میکنم و بعد از حدود یک دقیقه که به آخرین کانال رسیدم دکمه خاموش را میزنم. یه کانالی هم هست نمیدونم کدوم کاناله، هر وقت از شبانه روز میزنی اون کانال یکی داره تخممرغ نیمرو میکنه و هی میگه سرویس هشتاد پارچه با احتساب درب و پنجرههای قابلمهها با تخفیف ویژه فقط برای بینندههای این برنامه، به غیر از اونایی که قبل از این برنامه داشتند برنامه "کودک" میدیدند، با ارسال یک پیامک صاحب یک دست پخت رویایی شوید!
پینوشت:
1- میگن سلطان بدن مغزه، این تا موقعی هستش که هنوز چشاتون برای خواب گرم نشده، همین که خوابتون بگیره، مغز جاشو دودستی تقدیم به مثانه میکنه!
2- کلهم اجمعین یه سوراخ روی در قابلمه گذاشتن، آشپز و مجری کنار دستش یه طوری بهش میگن سوپاپ اطمینان، انگاری که شیر قطع و وصل گاز روی لوله متصل به مخزن آمین داخل ترین یک فاز 15 و 16 مد نظرشونه.
3- در راستای ادامه تبلیغات شامپو پرژک و صحت و بقیه شامپوهای گیاهی داخل تلویزیون، شامپو آلوی برغان مخصوص موهای یبس!
4- امیدوارم از وقتی که واحد رسمی پول ایران میشه تومان، وقتی دکمههای "شیفت" و "ق" را با هم میفشارید، به جای "ریال" بنویسه "تومان". (خدایا شفا بده)
5- قشنگ معلومه که به کارشناسهای تغذیهی تو تلویزیون گفتند که اولویت شما باید یادآوری مضرات هر چیزی باشه که قیمتش داره میره بالا، نمونهاش هم میشه گوشت قرمز که تا وقتی از چند وقت پیش داره میکشه بالا، هی کارشناسها میگویند که برای سلامتی ضرر داره حسن. خطرناکه حسن، گوشت قرمز چیزه حسن!
6- قدیما قابلمه میساختن برای برنامه آشپزی، الان قشنگ معلومه صدا و سیما برنامه آشپزی ساخته واسه قابلمه!
چند وقت پیش بود که آقای فرهادی یک نامهای به رییس جمهور نوشت. کدام فرهادی؟ اکبر؟ نه همان اصغرشان دیگر. بله، جناب آقای اصغر فرهادی را میگویم. پس از انتشار نامه، نخست یک عدهای بهبه و چهچه کردند که آی زمین و زمان، اصغرجان مایه آبروی ایران و ایرانی و کارگردانیست. حالا که چند روز از نوشتار آن نامه میگذرد یک عدهی دیگری اهاه و پفپیف راه انداختهاند که چرا اصغرشان و به چه جراتی چنین نامهای را نوشته است.
من هم این وسط زل زدهام به توپ پینگپنگ که همان نامه اصغرشان است. خلاصه من نفهمیدم که این نامه چاق میکند یا لاغر؟ کور میکند یا بینا؟ شفا میدهد یا میکشد؟ حکایت نامهی اصغرشان هم شده حکایت چیبس و پفک. به چاق میگویند همین چیپس و پفکها رو میخوری که چاقی، از آن طرف به لاغرها میگویند که همین آشغالها رو میلنبانی که به نی قلیان میمانی و همچون کش تنبانی!
یکی نیست به این حضرات بگوید بالام جان، نوشتن یا ننوشتن را ولش کنید، وضعیت زندگی آدمهای قید شده در نامه را بچسبید.
پینوشت:
1- طرف نامه هم که مینویسد، پایان نتیجهگیری از نامهاش هم باز است. آخر آدم این همه پایان باز؟؟
کار خدا را میبینید؟ داری کانالها را بعد از تنظیم آنتن هوایی یکی یکی رد میکنی، میبینی یکی را آوردهاند برای راهنمایی جوانان جویای کار که شعورش در حد این است که باید با یک اردک ازدواج نماید. با توجه به این مطلب که رییس جمهور وقت در جایی گفته که اشتغال مهمترین مساله کشور است من هم بر آن شدم تا یک کفگیر پست در این باره برای دل خودم بنویسم.
همان طور که نوشتم، امروز در تلویزیون یک برنامه داشت پخش میشد به نام "یک تاقار حرف با حساب و کتاب" یا یک چیزی شبیه به آن. بعد نوبت کارشناس برنامه شد. ان طور که جناب کارشناس تخته گاز رفت تا آخر برنامه، مشکل همه ردههای سنی در کشور ایران به لحاظ نبود شغل مناسب حل شد و مساله بیکاری به خوبی و خوشی پایان یافت. جدا از این مساله که کارشناس نتیجه گرفت الان فرصتهای شغلی بسیاری خالی مانده و کم آمدن آدم جهت چپاندن در آن فرصت شغلی مشکل اصلی کشور است، سه چهار تا عکس میلیاردهای خارجی را هم آن وسط مسطها نشان بینندگان داد و گفت که برای نمونه فلانی از دوختن پیژامه شروع کرده و حالا بیا ببین برای خودش چه کیا و بیایی راه انداخته است. آنچنان شیک و مجلسی میگفت با دو میلیون تومان میشود یک کار نان و آبدار راه انداخت که نزدیک بود مجری برنامه قبل از تیتراژ پایانی با صدا و سیما تسویه حساب کند و بزند توی کار شغلهای میلیاردی پیشنهادی ایشان.
من هم بروم تا دیر نشده یک چرخ باقالی و یک بساط ذرت مکزیکی پهن کنم که از این قافله کسب و کارهایی که آدم را میلیاردر میکند عقب نمانم. شما را نمیدانم اما من تا با "میم" به یک فلافلی شلوغ یا ساندویچ مگسی پر ازدحام وارد میشوم، پیش از لمباندن باقالی و ذرت و ساندویچهای بیمزهای که فقط با سس من درآوردی آنها یک مزهای توی دهان به خودشان میگیرند، مینشینیم به حساب و کتاب این که فلانی روزی چقدر کاسب است. بعدش هم به ان نتیجه میرسیم که طرف الان باید در حد صد و پنجاه درصد درآمدش پسانداز داشته باشد!!
پینوشت:
1- از صدا و سیما خواهش میکنم دست کم اگر نمیتواند مثل بچهی آدم یک برنامه درست و حسابی را روی آنتن ببرد، لطف کند و برفک پخش کند یا دست کم آبروی اسم برنامه را نبرد یا اگر قرار است مزخرف به خورد مردم بدهد اسم برنامه را بگذارد "ذرت و پرتهای مفت بی سر و ته".
نخست برای این همه دیر به دیر نوشتم یک عذر خواهی به همه بدهکارم. دست کم آنهایی که پای ثابت کلنگ بودهاند. از آخرین باری که کسی در این مملکت عذرخواهی کرده باشد زیاد نمیگذرد اما از آخرین باری که تنبیه شده باشد یا خجالت کشیده باشد شاید به قدمت چند هزاره میگذرد. حالا چرا دیر به دیر مینویسم؟ چی؟ برایتان اپسیلونی هم اهمیت ندارد؟ پس لابد الان دارید کدو حلقه حلقه میکنید؟ خب وقتی اینجا را میخوانید لابد برایتان اهمیت دارد دیگر.
کجا بودم؟ این که چرا دیر به دیر مینویسم. گاهی وقت نمیشود که مثل قدیم بنویسم. نه این که چیزی برای نوشتن نداشته باشم، دلیلش این است که من نه فرصتی برای نوشتم دارم و نه ابزار مناسبی برای دسترسی به اینترنت. شرکتی هم که در آن مشغول به خر حمالی هستم از لطف خدا جز دو تا فنجان سفید و یک فلاسک چای و یک سوییچ قراضهی شبکه، چیز دیگری در بساط ندارد. تازه اگر هم فرض کنیم که داشته باشد، که دارد، از کل دار و ندار شرکت به من کلنگ، یک بیل و دو تا فرقون رسیده که آن هم در اختیار انبار است. از دیروز که آمدهام مرخصی همین دو تا قلم جنس را هم گم کردهاند و به امید خدا تا آخر مرخصی، کل شرکت هم مثل آن سکوی نفتی مشهور، گم میشود و میرود پی کارش و هر کسی میرود کنار خیابان بساط باقالی و چغندر راه میاندازد. اگر به شانس من است، همه مثل تاجر پوسان "اند" تجارت و پول درآوردن میشوند و من میمانم و چرخ باقالیام.
حالا بعد قرنی که من آمدهام خانه، میبینم درخت کاج از ریشه در آمده و هر چه گل و گیاه بوده یا نابود شده یا در شرف ترکیدن است. باغچه خانهی ما این روزها به ویرانههای شهر "حلب" هم بیشباهت نیست. از باقیمانده گروه داعش تقاضا دارم تا مسوولیت آمدن برف سنگین را در چند ماه پیش بر عهده بگیرد تا هم کمی دل ما خنک شود و هم دل صدا و سیما. الان شما از کانال یک تا کانال پرستیوی که در تلویزیون ما آخرین کانال هست و از بس کسی نزده آن کانال، روی موجش را خاک گرفته است، مجری صدا و سیما از ماتحتش صدا در بیاید، میافتد گردن داعش. این داعش گور به گور شده هر چه که نداشت، الحق و الانصاف خوب اخلاق مسوولیت پذیری داشت.
چند روز پیش توی جراید گفته بودند که بعضیها، با زن و بچهیشان شبها را در قبرستانها به سر میکنند. خدا را شکر مسوولین همیشه در پشت صحنه به جلوی صحنه یا بهتر بگویم به جلوی قبرستان آمدهاند و همهی آنها را از قبرستانها بیرون گردند. این طوری هم داعش چیز دیگری برای به مسوولیت پذیرفتن پیدا میکند و هم بیست و سی میتواند سرخط بزند، مشکل قبرخوابها با کمک مسوولان حل شد.
پینوشت:
1- یک دکتری که شما هم شاید او را بشناسید، چند سال پیش بیست دقیقه بیشتر حرف زد، هنوز سر آن بیست دقیقه اضافی یک نفر حاضر به عذر خواهی نیست. دلتان خوش است، توقع دارید تا مساله به این مهمی هنوز حل نشده است، مشکلات معیشتی مردم حل شود؟ "ساری گایز" ما در این مملکت دنبال حل مشکل خواب و لباس خواب و اتاق خواب مردم نیستیم، در اصل مساله اتاق خواب ملت یک مساله به شدت ناموسی است و به خودشان ربط دارد. چه معنی میدهد؟
2- فیلم "سلام بمبیی" را اگر ندیدهاید، بروید و ببینید تا دیگر به "جومونگ"، بانو "یومیول"، "تاجر پوسان" و آن شمشیرساز دیوانه که تا "جومونگ" را از یک فرسخی میدید، هی برای عرض ادب و احترام خم و راست میشد، این همه گیر ندهید. به کی قسم که آن برادر مشنگ "تسو" که الان اسمش یادم نیست، اگر فیلم میساخت از "من سالوادور نیستم" بهتر درمیآمد. به قول یک بابای کارشناسی، این فیلمها همه مقوا و کارتن است آقا. بعدش هم در حالی که دارد عینکش را پرت میکند توی صورت مجری برنامه، چنان بر پشت صندلی تکیه بزند که جد و آباد طراح و سازنده صندلی بیاید جلوی چشمان بیننده.
3- باقی بقایتان، رضا عطاران امشب توی خوابتان!
وضعیت فکری اصلاح طلبهای موجود در دولت فعلی به یه وری رفته که اگه همین الان زنگ بزنی دفتر دولت دکتر (روحانی) منشی تلفنی میگه: "سلام، تقصیر محمود احمدی نژاد است، پس از شنیدن صدای بوق و قبول تایید این نکته، پیام خود را به محمود احمدی نژاد برسانید. با تشکر، خدا نگهدار".
و اما برای کسانی که به دنبال وضعیت فکری اصول گراها هستند باید به آگاهی برسانم که داداش من، آبجی خانم جان، اصولگراها اگه وضعیت فکری داشتند که دکتر (احمدی نژاد) نمیشد رییس جمهور!!
صدا و سیمای ملی تا یک ماه قبل از روز برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 در آمریکا، هی کارشناس دعوت میکرد و هی برنامه کارشناسی پخش مینمود. کارشناسان مربوط نیز در همهی پیشبینیهای خود خانم کلینتون را پیروز میدان میدانستند. دریغ از یک کارشناس که پیروزی ترامپ را پیشبینی کرده باشد. حالا این را بگذارید کنار بقیه برنامههای کارشناسی در سایر حوزهها. به قول معروف: تو خود از این مجمل، بخوان مفصل را. این گونه بود که از لقمان پرسیدند: کارشناسی را از که آموختی؟ گفت از کارشناسان دعوتی در صدا و سیما.
...
پینوشت:
1- متن آگهی چاپ شده پشت در ورودی صدا و سیما: "به چند عدد کارنشناس ساده نیازمندیم، اولویت با تحلیلگرهای مسایل خاورمیانه میباشد".
2- یک آقایی در صفحهی اینستاگرام جناب ترامپ نوشته: "اگر دخترت را به من بدهی، سند مسکن مهر ملاردم را به نامش میزنم". صد رحمت به شعور و درک کارنشناس میلی!
پایان. به قول این خارجکی جماعت (دی اند).
تا حالا به چشمهای آقای دونالد ترامپ دقت کردهاید؟ به گمانم یک "لق آنجای بقیهی دنیا"ی خاصی در چشمانش هست. در مقابل، خانم هیلاری کلینتون همین ویژگی را در صدایش دارد. خلاصهی مطلب این است که انتظار نداشته باشید از این نمد، کلاهی برای ایران ساخته شود.
دست بالایش این است که "مستر ترامپ" پس از باختن قافیه به رقیب خود و اعتراضهای پیاپی در یکی از برجهایش به مدت نامعلومی حبس خواهد گشت. شاید در ادوار بعدی ریاست جمهوری آمریکا نیز شاهد حضور نامزدهایی باشیم که به جای افشا نمودن رسواییهای بیتربیتی یکدیگر از کلیدی، قفلی، درب و پنجرهی یوپیسیای یا چه میدانم، یک دینگالایی به عنوان نماد تبلیغاتی بهره بجویند. هر چه باشد از قدیم گفتهاند که چه آمریکاییای باشد که از همتای ایرانیاش، کمتر باشد.
...
پینوشت:
1- حسب حال نوشتهی خودم و صحبتهای خانوادهی محترم ترامپ و کلینتون و وضعیت مابقی جملههای این پست باید بنویسم: "بلبلی که خوراکش زردآلو هلندر باشد بهتر این نمیخواند"، بعد از یک ماه خوردن بادمجان پخته و گوشت یخی بز برزیلی و آب بازیافت شده از اقیانوس هند، همین چهار خط هم که نوشتم، باید کلاهم را بیاندازم هوا. همین که نفسی میآید و میرود هم خدا را شکر. روز و روزگار خوش. ببخشید که نمیرسم که برسم!
دههی محرم و کربلا پارتی
دیروز داشتیم با اهل و عیال نداشتهیمان از کنج خیابان منتهی به یک بازار قدیمی میگذشتیم که دیدیم ای دل غافل، صدای گوپس گوپس میآید. دههی محرم هم دههای محرم قدیم. الان برخی از مداحها، یازده ماه سال تمرین میکند که ده روز و شب محرم را بگوپسند. این چه وضع عزاداری است آخر؟ حالا تو تند و تند و پشت سر هم نگوپسی، نمیشود؟ آخر برادر من مگر میخواهی با "ژان میشل ژار" در تولید آهگهای اکسیژن رقابت کنی؟
...
آفتاب آمد دلیل آفتاب
با این که شاید هماکنون در شمال کشور باران ببارد اما اینجایی که ما با دوستان تشریف داریم آفتاب در حال باریدن است. این انحراف بیناموسوارانهی محور کرهی زمین هم خودش یک پای قضیه است. اگر بخواهیم به صورت طبیعی حساب کنیم، سالهاست که ساکنان کرهی زمین با عبور از تابستان وارد فصل پاییز میشوند، عجیب اینجاست که ما با عبور از تابستان دوباره وارد تابستان میشویم و این ورود و خروج ما از تابستان به صورت پیوسته بهجاست. الهم الغوث.
...
شده ببازیم، میبازیم
برخی از آقایان سر این که یکی از بازیهای فوتبال مقدماتی جام جهانی تیم ملی ایران در روز نهم دههی محرم قرار گرفته است کلی برای یکدیگر و AFC شاخ و شانه کشیدهاند. حرف اصلیشان هم سر این است که اگر خدایی نکرده تیم ملی ایران گل زد، مبادا تماشاگرنماها به پایکوبی و شادی بپردازند، خب اینجاست که میتوان درک و شعور بالای مسولان و تماشاچیها را به صورت همزمان مشاهده نمود!
...
پا پرانتزی یا پاپاراتزی؟ مساله این است
داشتم خبرهای یک خبرگزاری داخلی را دید میزدم که دیدم نوشته: اینستاگرام "سحر قریشی" هک شد. فدای آنجای پسر نداشتهام. ملت هم دلشان به چه چیزهایی خوش است. بچههای فلان روستای مرزی ایران که به علت نداشتن دبیرستان و دوری فاصله از مکانی که دبیرستان داشته باشد و نبودن امکانات کافی برای رفت و آمد به آنجا، ترک تحصیل میکنند که مهم نیستند. رنگ دامن و شالگردن و لپ سحر خانم که با جورابشان ست شده است مهمتر است. راستی این سلبرتیها اس پی اف آب و غذایی که میخورند چند است که مثل ماه شب چهارده همیشه در عکسها میدرخشند؟ نکند شبها دو تا لامپ کم مصرف قورت میدهند؟
...
خیانت یارانهها
یک جایی نوشتهاند که دولت در مورد یارانهها، حقیقت را به مردم نمیگوید. خب دولت جان، بگو عزیزم، یارانهها چه مرگش شده است؟ دارد میمیرد؟ مرض علاج نشدنی دارد؟ رفته زن دوم گرفته است و به مردم خیانت کرده است؟ با حامل انرژی ریختهاند روی هم و افتادهاند به کارهای بیعفتی؟ حالا این حامل انرژی به صورت دقیق چی هست؟ یا بهتر است بنویسم چه کسی است؟ کسی است که انرژی را حمل میکند؟ حمالی انرژی را مینماید؟ دولت هر ماه یک حرکت میزند تا یارانهها را قطع کند، بعد در تلویزیون نظرسنجی پیامکی میگذارند، نتیجه این شده که ملت پیامک زدهاند، نزدیک به هشتاد درصد گفتهاند که یارانهها را باید افزایش دهند. از این همه هماهنگی بین دولت و تلویزیون آدم کیفور میشود.
...
پینوشت:
1- بد بود، خوب بود، همینی بود که بود. شما این دفعه را کوتاه بپوش. بیشتر هم به شما میآید :))
2- خداییاش خودم هم، هنوز در کف عنوان مطلب هستم. عین این مجلههای درپیتی که به هر قیمتی میخواهند یک چشمی را برای خواندن بدزدند!
چه عجب؟ یک وقتی پیدا شد تا دوباره کلنگ پسر همساده یک دستی به صفحه کلید برساند. بیمعرفتی هم اندازهای دارد. چه بگویم که هر چه بنویسم قابل جبران نیست. دست آخر دست روزگار است که این گونه رقم میزند. شاید هم پای روزگار است که این گونه رقم میزند، اما با این اوضاعی که هماکنون بر بنده جاری است، با قطعیت بیشتری میتوان گفت که در حال حاضر، روزگار از خیر دست و پایش گذشته و با "دایورت" نمودن بر جای خاصی از آنجای خودش، توسط سایر اعضا و جوارح خود درگیر کلنگ شده است.
...
در این مدت که نبودهام، کلنگستان یکساله شد. چه زود دیر میشود؟ نه غلام؟ یعنی آنقدر زمان گذشته که هر آن خطر سقوط دکتر احمدینزاد و جناب آقای ترامپ میرود. از آنجایی که جناب ترامپ فرمودهاند که امکان دارد نتیجه انتخابات را نپذیرند، منتظر هستیم تا آقای ترامپ را هر چه زودتر در حصر خانگی ببینیم، هر جور که راحت هستند!
...
راستی به صورت سوسکی تاریخ ارسال نوشته را دستکاری کردم که شهریور ماه هم از افاضات بنده بینصیب نماند. عزیزان دل کلنگ، شما را میسپارم به آفتاب داغ روی خط استوا، امیدوارم که خوب تاب بردارید و به حال و روز بنده بیش از پیش واقف گردید. باشد که به ره راست هدایت گشته و در امتداد اقتصاد مقاوتی، مقاومتدانتان به مانند کلنگ جر و پاره نگردد.
...
پینوشت:
1- حکایت آن آقایی که پوست موز دید، را شنیدهاید که گفت: "ای بابا، پوست موز، دوباره باید لیز بخورم؟" حالا شده حکایت زندگی دکتر خودمان. تا انتخابات ریاست جمهوری نزدیک میشود، انگاری که ایشان را مجبور کردهاند که لیز بخورند! قربان دستتان، توی فک و فامیل آشنا ندارید یک شغل خوب برای دکتر دست و پا کند؟ به مولا ثواب دارد!
2- تولد کلنگستانم مبارک، نامبرده (نویسنده وبلاگ) به نوعی وخیمی از خود تبریک گویی مزمن دچار است. شما جدی نگیرید.