نماینده مردم به مردم گفته: خلایق هر چه لایق. لایقمان که توی نماینده باشی وای به حال نالایقمان. راستی، تو نماینده که هستی؟ تماینده ی مردمی که در ظاهر به هر دلیلی به تو رای داده اند یا نماینده ی تربیت نداشته ی ذاتی ات؟
جناب پرزیدنت دوباره از خودشان ماده در نمودند و گفتند که صدا و سیما فکر می کند که تعریف از دولت مکروه است، نخست این که مکروه خودش جای پرسش دارد، به نظر نگارنده این متن که من کلنگ باشم، اگر چیزی ورای حرام هم وجود داشت، از آن کلمه باید جای مکروه استفاده می شد، دوم هم باید بگویم کدام تعریف؟ شیب؟ بام؟
برادر، پرزیدنت، عزیز دل میلیون هایی که به شما رای دادند، کجای کار هستی؟ شاید شما فکر می کنید باید برایتان در نوشابه هم وا کنیم؟!
به نظر من تنها چیزی که باید برای دولت باز کرد یک بسته "ایزی لایف" خانواده است که باید به هر وزیری یکی یک دانه داد.
پرزیدنت در جایی گفته بود که بیست و سی، نه، شیش، این ها فقط تا تلنگ چیزی در دولت، در برود آن خبر را با صدای بلند جار می زند و پیروزی های دولت را می سپارند به آن خانمی که برای ناشنوایان خبر اجرا می کند.
اما از نظر من، همین تی لی فی زیون مایه ی ننگ، فقط دارد از دولت فخیمه جناب روحانی دفاع می کند. شما فکر کن، اگر واقعی رسانه میخواست وضعیت موجود را به درستی نشان دهد، خیل بسیار رای دهندگان تا کنون خشتک ها به سر کرده و راهی کویر لوت یا کالاهاری می شدند.
در زیر میخواهم بخشی کوچک از پیروزی های دولت را، آن گونه که پرزیدنت می خواهد جار بزنم:
یک - انتصاب شایسته و به جای داماد ایشان در پست هایی همچون مقامات شهری، استانی و کشوری
دو - تشکیل یک چیزی به اسم برجام که بعد از چند سال روح آن مورد تجاوز بدخواهان قرار گرفت! به گفته خودشان.
سه - افزایش ارزش سایر اقلام به جز جان آدمیزاد، نگارنده این متن چندان خبری از افزایش دیه آدمیزاد در ایران ندارد اما به گمانش در این زمینه ما تحریم ها را به راحتی دور زده ایم و به حول و قوه الهی روز به روز قیمت آدمیزاد در این ملک پایین تر می آید.
چهار - علی البرکه ال... که آمار نا امیدی و خودکشی و خودسوزی و بیکاری روز به روز بیشتر می شود.
پنج - قیمت کالاها چند برابر شده و اما هنوز نرخ تورم اعلامی توسط دولت زیر ده درصد است، که این خود، سزاوار دریافت نوبل اقتصاد است، چون ریاضیات را در یک حرکت گوزپیچ کرده است.
-----
پی نوشت:
1- نگارنده دست کوتاهی دارد و نمی تواند همه پیروزی های دولت را بر شمارد، چنان که اگر همه سیاهی جهان هستی جوهر شده و تمام کره های عالم هستی دفتر مشق شود، باز هم نمی توان پیروزی های دولت پرزیدنت روحانی را نوشت.
1- جانم برایتان بگوید که، کارد دیگر مغز استخوان را هم رد کرده است. مشکل نبود عقل کافی برای اداره کارهای کشوری چنان پیچیده شده که "پرزیدنت" روحانی دیگر علاقه ای به سخنرانی کردن ندارد. هر چند که به نظر می رسد باید وارون این مطلب باشد، مگر تنها کار روحانی سخنرانی کردن نیست؟
2- نماینده سراوان به یک دربانی توهین کرد. قرار شد دربان را اخراج کنند، بعدش هم رییسش را با تیپا بیاندازند بیرون و برای فینال هم وزیر اقتصاد را استیضاح نمایند، من ماندهام چرا از برکناری رییس جمهور و مقام بالاتر هنوز سخنی به میان نیامده است!!
3- تی لی فی زیون ایران روزی ده بار جلیقه زردهای فرانسه را نشان ندهد، روزش شب نمی شود، حالا تو بگو کارگران شونصد تپه اعتراض کردند، فردایش خبر نشان می دهد که همه اش فتوشاپ بی بی سی بوده است.
4- بعد از سلطان جنگل جناب شیر، سلطان چای، سلطان فولاد، سلطان سکه و سلطان بابک زنجانی، سلطان قیر نیز به جمع باقی سلطان ها پیوست. به این ترتیب ایران همچنان با کلی اختلاف در تولید سلطان رتبه نخست دنیا را دارا می باشد.
5- جناب سعدی می فرمایند:
دل عارفان ببردند و قرار پارسایان
همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
اگرت به هر که دنیا بدهند حیف باشد
و گرت به هر چه عقبی بخرند رایگانی
تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری
عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی
که از صدا و سیمای میلی جمهوری اسلامی ایران نشان داده شده است، نگاه مرد نامحرم اشعه مضر دارد و باعث پیری زودرس صورت زن می شود.
----
1- ناخواسته یاد شعر "مردم همه می جهنمیدند" افتادم.
2- پروردگارا، بارالها، میدونم که امکانش نیست اما خودت ظهور کن، آمیــــــــــــــن
3- به قول ایرج میرزا "بـا ایـن عــلمــا هــنـوز مـردم از رونــق مـُــلـک نــاامـیـدنـد"
4- به قول اربابی دیگر از عمایم که در همان تی لی فی زیون میلی گفت: فرزند بیاورید تا مشکل بیکاری حل شود، یکی پوشک بفروشد، یکی شیر خشک، یکی درس بدهد در مدرسه، یکی لباس بدوزد در کارگاه، یکی ساندویچ بپیچد در دکان، یک شیر مرد پیدا نشد بگوید: عمو جان، چه نشسته ای پس در پیشگاه دوربین، برو خانه و مشغول تهیه چند عدد کودک باش. دویومندش، یکی دیگر شیرمرد نبود بگوید آخر "با ناموس" خرجش را همان بابای بیکارش چطور باید بدهد؟
درود. حکایت آن آدمی را شنیدهاید که از دار دنیا چیزی نداشت و سالها بود جز نان خشکیده و اندکی آب چیزی برای خوردن و نوشیدن نداشت. روزی از روزها که داشت از خیابان رد میشد به سبب کمسویی چشمانش که از شدت گرسنگی به سختی باز میشدند، با خودرویی برخورد نمود و به داخل جوب آب پرت شد. جسم بی رمقش را که به زحمت بالا آورد، در لبهی جوب، تکهای نان خشک دید. در حالی که چند تا از دندانهایش در دهانش به دلیل تصادف خرد شده بودند، نان خشک را با سایر دندانهایش جوید و سر بر آسمان گرفت و گفت: خدایا، پروردگارا شکرت. ناگهان آسمان پاره شد و ندایی آمد: مردک، پدرت را مسخره کن!
حکایت مردم ما و گیج قلی خان حالا شده حکایت آن مرد تصادفی توی جوخ آب!
من اطمینان دارم اگر یک سری مفنگی معتاد مواد پخش کن را میفرستادند جای این مدیران، الان وضع بهتری داشتیم. شما خودت افزایش قیمت مواد مخدر را ببین که با این تحریمها، زیاد که نشده هیچ، خیلی هم عادلانه در حال توزیع است. تازه یک سازمانی به صورت مستقیم در داخل کشور در حال مبارزه با آنهاست.
برای نمونه:
میخواهند قیمت خودرو را پایین بیاورند، در نتیجه قیمت آن را تا پنج درصد زیر قیمت بازار گران میکنند!
میخواهند قیمت دلار را پایین بیاورند، نمیگویند که میخواهند ارزش پول ملی خودشان را بالا ببرند، چون پایین آوردن ارزش دلار نسبت به سایر ارزها، به مراتب کار دشوارتری است (برادر، خواهر، تو مملکت خودت را آباد کن، باقی پیشکش)
میخواهند قیمت خشکبار و تنقلات را در بازار کنترل کنند، از مردم میخواهند یک جوری امسال را سر کنند!؟!!!
میخواهند جلوی قاچاق سوخت را بگیرند، میخواهند اقتصاد خانوارها را بهبود بخشند، میخواهند .... اما سالهاست که فقط میخواهند، کسی دیده توی این مملکت جز ارزش جان آدمیزاد، قیمت چیز دیگری پایین بیاید؟
این همه گفتم که در آخر، سرم را رو به آسمان بگیرم و بگویم: خدایا، پروردگارا، به دلیل داشتن چنین "پرزیدنت"ی شکرت.
-----
پینوشت:
0- در میان سخنان روحانی بیان عبارت «زنونابین» به معنی "میدانم ولی نمی گویم" از زبان رئیسجمهور با خندههای ممتد و استقبال حضار روبرو شد و پس از آن نیز این شوخی انعکاس زیادی در شبکههای اجتماعی داشت. (جُک سرخهای روحانی در جمع همشهریانش)
1- کاش میدانستی و نمیگفتی، بدبختی نمیدانی و فقط میگویی!
درود رفقا. این پست دویستمی است که اینجا می نویسم. به همین راحتی پند سال گذشت و بخواهی نخواهی دل و دماغی برایم نمانده است. زین پس در دینگالا می نویسم و اگر شد لینک هر پست و بخشی از آن را اینجا هم می فرستم.
باقی بقایتان. ممنون که در این چند سال همراهم بودید. بدرود رفقا.
امروز قلبم برای نخستین بار برای مردم سرزمینم فشرده شد. تا حالا فقط ناراحت میشدم اما امروز به حال مردم سرزمینم غصه خوردم. فیلمی دیدم از ازدحام ورود افراد بیگانه به کشورم که به دلیل سقوط ارزش پول ایران به هر ترتیبی شده میخواستند به ایران وارد شوند و ...
همکاران بیگانه ام در اینجا به حال ما می خندند. در نظر آن ها، اگر کسی از هم وطن آن ها به هر دلیلی آسیب ببیند بیشتر سایر مردم باید در حکم کمک به او با هم یکصدا شوند اما ایران حال و روزش به جایی رسیده که هر که سعی می کند زودتر از دیگری خودروی فکستنی داخلی، دلار آمریکا یا طلا و ... بخرد. آنجا روزگارانی ایران بود. حالا دیگر ایران بیشه شیران نیست.
----
1-جنگ جنگ است، تفاوتش آنجاست که روزگاری این ملت جان میدادند تا خاک ندهند اما حالا چه شده که به فکر هم وطن خود نیستند؟
این جو روانی چیست که دست از سر دلار برنمیدارد؟ الان نزدیک به شش ماه است که هر که از مادربزرگ مادری اش قهر کرده به عنوان کارشناس اندر باب قیمت روانی دلار نظریه پردازی مینماید. بابا جان یکی نیست بگوید روانی خودتانید با این کارشناسی جوابتان. والا بقال سر کوچه بانو سویا این ها هم میداند که افزایش قیمت ارز خارجی در کار نیست، این کاهش ارزش پول ملی در برابر همه ی ارزهای خارجی است. لابد وسط این همه آدم بیربط اگر وزیر بهداشت قرار بود راه حل بدهد میگفت کاری ندارد که، خودتان در خانه با پرینتر رنگی و کاغذ دلار چاپ کنید. ایشان کم کمک دارند هنرهای خویش را بر میشمارند. حیف است، من میگویم ایشان را جای هندوانه صادر کنند. بس که شیرین و آبدار هستند ایشان. یک چیز در مایه های آقای هلو در دوران دکی محمود.
----
1- خوزستان تسلیت.
2- آب نداریم، هوای خوب هم که نداریم، در دنیا جز کره شمالی و ونزویلا که با کسی رابطه ای نداریم. به جای این ها انرژی هسته ای داریم که آن هم انگار نداریم!
3- سرکار خانم ال.....نده، آنقدر وعده سر خرمن نده لوفطن!
4- یاروم مشکل پسنده، شاعر به کاهش نرخ ازدواج اشاره مینماید.
5-خوابم میآید ، شب و روز خوش
همان طور که همه ی شما تا حالا شنیده اید، قیمت های کنونی در ایران همگی حباب دارند. از قیمت سکه گرفته، تا دلار و سایر ارزهای موجود. جالب این جاست که هر روز حبابش هم بیشتر می شود. دایی جان ناپلیون عزیز، این حباب دیگر اندازه اش از حد خارج شده و اکنون بیشتر شبیه به بادکنک است. شاید هم چند وقت دیگر به اندازه یک بالن شود.
وسط این همه بگو مگو برای دریافت ارز با قیمت پایین تر یک خبر خواندم. یک عضو فراکسیون مستقلین مجلس گفت: نمیتوانیم یک نسخه واحد برای فردی که برای تجارت یا زیارت به سفر میرود بپیچیم و یک نوع ارز در نظر بگیریم. اگر سفرها تفکیک شوند، منطقی است. راست می گوید خب. فردی که می رود حج با فردی که می رود دور برج ایفل یا در موزه لووووور خیلی فرق دارد. شما هفتاد دور هم دور ایفل بچرخی چیزی به سرزمین مادریت اضافه نمی شود. به خودت هم اضافه نمی شود. خدا را شکر که در این چند دهه مدیران لایق حواسشان به ارز و طلا بود و الان نان همان حواس جمعی را داریم می خوریم وگرنه ارزش پول ملی مان با اختلاف از ته دوم نبود.
شاعر فرموده اند:
"چه زخمی جا مونده رو دل وامونده داره دیوونه میکنه منو یه عالم خاطره
میگم نمیدونست میگم نمیتونست خدا که میتونست چرا گذاشت بره"
چرا گذاشت بره در این شعر، درباره ی همه صدق می کند. مدیران لایق، اختلاس گران فراری یا در حبس، بالا رفتن ارزش دلار، سکه و دوست دختر قدیمی بعضی ها، خانم "موگیرینی"!
حال و هوا کمی خارجی طور شد. بد نیست یادی بنماییم از تابلوی جدید به نام "کور سوی امید" اثر هنرمند بزرگ و نامی، باباشاه (در سریال قهوه تلخ). این شما و این هم تابلوی "کور سوی امید"

---
(تخم مرغ پخته از وسط بشقاب بلند شده و در حالی که دارد از خنده روده بر می شود برمی گردد داخل پوسته اش تا از نو به جوجه تبدیل شود!)
---
6- خبرگزاری فارس: در جلسه شورای نگهبان مطرح شد: تأکید آیتالله جنتی بر ساماندهی سریع اوضاع اقتصادی/ با محتکران و اخلالگران برخورد شود.
---
(همین که هنوز تاکید دانشان سالم است، خدا را شکر)
---
7- دو روز دیگر باید برگردم. توی همین یک هفته بلیط هواپیما از چند ده تا چند صد هزار تومن دیگر گران تر شده. این طوری که پیش می رود دفعه بعد باید با قاطر برگردم. همینه که هست، رای که ندادم، همین میشه دیگه. الان فرض مثال شما که رای دادی چی شد؟ بدتر شد که بهتر نشد، تازه میگه همینه که هست. به چه شور و شرری یک دم به پا کرد، ای جان جانم، ای ...
8- به نقل از سروش صحت: (این طور گفته بودند)
تاکسی پشت چراغ قرمز ایستاد. کارتنخوابی آمد و به شیشه جلو دستمال کشید. شیشه تمیز بود و نیازی به دستمال نداشت، اما راننده هزار تومان به مرد داد. سر چهارراه بعدی دوباره یک نفر دستمال به دست آمد و شیشه را تمیز کرد. راننده این بار هم هزار تومان به مردی که شیشه را تمیز کرد داد، پشت چراغ قرمز سوم وقتی پسربچهای آمد که شیشه را تمیز کند، راننده گفت «نمیخواد... دو نفر تمیز کردن بهشون پول دادم، دیگه نمیخواد.» پسربچه گفت «حالا چی میشه به من هم بدی؟» راننده گفت «نمیشه که چهارراه به چهارراه هزار تومن بدم» پسربچه بیتوجه به حرف راننده به شیشه دستمال میکشید. چراغ که سبز شد راننده بدون اینکه پولی به پسربچه بدهد از چهارراه رد شد و رفت. کسی در تاکسی چیزی نگفت ولی انگار... آنطرف چهارراه راننده ایستاد و با همان یکلا پیراهن دوید وسط چهارراه یک هزار تومانی هم به پسربچه داد و برگشت. راننده وقتی سوار شد، رو به مسافرها گفت «این یکی را تو رودرواسی شماها دادم... حالا سرما نخوریم خوبه.»